انار كوچولو به آسمونها رفت.براي آرامش مامان و باباش دعا كنيد

محدثه جون 21:35 1390/10/30 آخه الهی من خیلی امید به خوب شدنش داشتم

مامان امیر علی و حلــــــــــما 22:13 1390/10/30 آخی.حالم گرفته شد.خدا به پدر و مادرش صبر بده ایشالا

مامان בرسا 22:48 1390/10/30 پشت هم میبارید
تابش صاعقه ها
بر سر کودک تنهای خموش
عجبا ! صاعقه بی باران بود
صورت آن کودک
زیر رگبار پر از حادثه ی صاعقه ها پنهان بود
او ز تنهایی خود میترسید اما آه
هیچگاه
اشک بر چهره ی او راه نیافت
کودک از غربت و نتهایی خود گریه کرد : ای مادر
وارهانم ز غریبی و ز تنهایی این ظلمت سرد
ناگهان مادرش از دور رسید
کودکش او را دید
کودک آنگاه به تک حانب مادر آمد
و در آغوش پر از گرمایش
اشک بر گونه ی کودک سر خورد
برق با قطره ی اشکش آمیخت
ناگهان کودک مرد !!!!؟؟؟؟؟؟؟
انار عزیزم چه زود پرکشیدی ..... کاش بودی ....کاش میماندی ....
کاش .........

مامان آرینا 00:31 1390/11/1 سلام غم سنگینیه هیچ چیز تو دنیا سختر از غم از دست دادن فرزندنیست .خدایا به مادر و پدر انارکوچولو صبر بده.روحش شاد و یادش گرامی.

مامان متین 01:35 1390/11/1 خدایا شکرت از این همه خوب و بدهایی که در برابر دیدگان ما قرار میدهی
نمیدونم چی بگم فقط به مامان و باباش تسلیت میگم و امیدوارم با آرامش با این موضوع کنار بیان .تسلیت .

مامان شراره 01:56 1390/11/1 من نه انارو میشناختم نه مامانشو.یه هفته ای میشه که خبر سوختگیشو شنیدم.ولی الان که فهمیدم انار نمونده ووقتی رفتم وبلاگشو دیدم انچنان گریه کردم که احساس میکردم الانه که خفه بشم.
خدایا حکمتش چی بود اخه؟مادرش؟پدرش؟بدونه انار چیکار کنن

مامان آنیسا 07:48 1390/11/1 فقط بغض دلم گرفت

مامانی وخاله جون 07:58 1390/11/1 تسليت به پدر و مادر عزيزش و عاجزانه از خداوند طلب صبر براشون دارم با اينكه اصلا از اين موضوع خبر نداشتم ولي بينهايت دلم گرفت و اگر اداره نبودم و خونه بودم گريه ميكردم

مامان و بابا 08:15 1390/11/1 اصلا باورکردنی نیست دیروز داشتم س دیگ شله زرد براش ارزوی سلامتی میکردم ولی صبح وقتی از این مطلب خبر دار شدم گفتم حتما صلاحی در کار بوده و خدا به پدر و مادرش صبر بده .
انار جون برای همهمون دعاکن به خصوص پدر و مادرت .

مامان مینا 09:05 1390/11/1 وای ......................................خدایا چی می شه آخه گفت .جز این که با این که انار کوچولو دیگه کنار خانوادش نیست ولی لااقل می دونیم که دیگه درد نمی کشه و دوباره برگشته پیش فرشته کوچولو های دیگه . ...
حرفی واسه تسکین وجود نداره. و فقط می تونم بگم خدا جون صبر مادر پدر انار رو بیشتر کن.

یاسمن( مامی فرشته ها ) 09:36 1390/11/1 خیلی تاسف باره . خدا بهشون صبر بده.

hOd-hOd 10:46 1390/11/1 آخییییییییی رفت پیش بقیه فرشته ها...
مطمئنم انار الان خیلی خوشحاله...اونجا یه جشن تولد حسابی واسش میگیرن مهموناشم فرشته هان..
کسی ادرس وبلاگشو نداره؟؟؟

من 11:22 1390/11/1 انار رفت . و فقط و ياد و خاطره قشنگش و دوران شيرينش براي پدر و مادر داغدارش و اطرافيانش موند . از خداي مهربون براي پدر و مادرش صبري همراه با شكيبايي درخواست ميكنيم .سخته بخدا سخته و هيچ جمله و كلمه ايي نميتونه كمترين تسكيني بر اين درد بزرگ باشه . خدارو قسم ميدم به سه ساله حسين ع كه طاقت و صبر رو به والدينش بده . انشااله .
دوستان عزيزم اين مصيبت چطور اتفاق افتاد ؟ چرا؟ چطور؟ و و.....
برگشتن سماور از روي كابينت يا اوپن آشپزخانه و سوختن انار جون حتي تصورش قلب آدم رو به درد مياره . انار رفت و كاري كه نميبايد بشه شد و از دست هيچ كس هم ديگه كاري برنميادش .
حالا پدر و مادري داغدار در استانه دو سالگي پاره جيگرشون به جاي كيك و كادو بايد خرما و ميشكا ....آه خداي بزرگ ...
چه سخته در دل گريستن و به زبان هيچ نگفتن .
انار رفته . بياييم شرايط ايمن تري رو توي محيط خونه - و ساير جاهايي كه عزيزانمون هستند فراهم كنيم . تا خداي ناكرده خداي ناكرده خداي ناكرده شاهد بروز مسائل و مشكلات نباشيم .
هميشه يادمون باشه پيشگيري بهتر از درمانه .
خداي مهربون تورو به عزت و جلالت قسم تو رو به طفل حسين ع قسم فقط و فقط به والدينش صبر بده . آمين .

مامانی 11:32 1390/11/1 واقعا متاسف شدم خدا به مادر و پدرش صبر بده من تا حالا مادر انار كوچولو را نديده بودم اما با ديدن خبرش گريه ام گرفت فقط يك مادر ميتونه بزرگي اين مصيبت را درك كنه

مامانی 12:28 1390/11/1 اصلا با هیچ کلمه و جمله ای نمیشه رنجی که پدر و مادرش تحمل میکنن را تسکین داد.
خدا بهشون صبر بده

مامانی طهورا 14:11 1390/11/1 ربنا لا تحملنا مالا طاقه لنا...
چه امتحان سختی !!
آرزوی صبر برای پدر و مادر داغدیده .

مامانی 17:53 1390/11/1 واقعا خیلی سخته...امیدوارم که خداوند به پدر و مادر انار جون خیلی صبر بده...تورو خدا مامان های عزیز مراقب این فرشته ها باشیم

مامان زیبا 23:40 1390/11/1 خدایا صبر صبر صبر...........

مامانی 00:10 1390/11/2 انا لله و انا الیه راجعون تحملش مشکله خدایا به مامان و باباش صبر بده

نی نی وبلاگی 16:39 1390/11/2 چيشده داستان چيه؟

مامان لیلا و بابا اشکان 19:06 1390/11/9 وایییییییییییییییی خدایا بهشون صبر بده