سلام چند وقت هست کوروش ک از 1سالونیم دسشوییشو میگف دیگه مقاومت میکنه و تا شلوارشو مقداری خیس نکنه ب دسشویی نمیره گاهی هم شده رفته اتاقش و همونجا کارشو انجام داده از راه محبت و صحبت ب نتیجه نرسیدم وقتی هم ک دعواش میکنم گوشاشو میگیره میگه داد نزن من میترسم ممنون میشم راهنماییم کنید در ضمن با توجه ب اینکه کوروش 8ماهی هم هست صاحب خاهر شده و خیلیم دوستش داره
برای ایجاد پرسش جدید، باید
وارد حساب کاربری خود شوید.
آپ کردن با گوشی
1 پاسخ
سلام مامانی گل.من میخوام با گوشی وب پسرمو آپ کنم میتونم متن بنویسم ولی هر چی رو درخت میزنم تا عکس بذارم نمیشه.بنظرتون چیکار کنم؟
آخ سرم!!
1 پاسخ
سلام.من وقتی یه جا زیاد میشینم یهو بلند میشم سرم گیج میره و همه جارو سبز رنگ میبینم.احساس سنگینی سر میکنم.شماهم اینطوری هستین؟؟؟یا مشکل از منه؟؟؟
کوچولو هامون...
به اسم آرسین حبیبی شاهزاده مامان و باباش ثبت کردم ولی تو گوگل نمیاد
سونوی ان تی
3 پاسخ
لطفا سریعتر پاسخ بدین چون فرصت زیادی ندارم واسه انجامش...
سلام دوستان میخواستم بدونم سونوی ان تی چقدر اهمیت داره؟ آخه دکترم واسم سونوی ان تی ننوشتن و فقط تقاضای ی سونوی معمولی رو دادن حالا من نمیدونم چکار کنم برم ان تی یا نه؟؟؟؟؟ با توجه به اینکه من ی خواهر دارم که معلولیت جسمی حرکتی داره و سابقه بیماری اسکولیوز هم در اعضای خونواده هست؟؟؟
شما جای من بودین چکار میکردین؟؟؟؟
ترس این روزهای دخترم
10 پاسخ
سلام دوستان عزیز مشکلی که چتد وقتی است زندگی ما رو به هم ریخته موضوع ترس دختر 5 ساله و نیمه ام است و ماجرا از آنجا شروع شد که دو سه هفته ای قبل از حادثه ی پلاسکو مغازه ی برادر همسرم که درست روبروی خانه ی ما است هنگام نماز صبح آتش گرفت و دخترم به خاطر سر و صداهایی که بود از خواب بیدار شد و همانطور با ترس در بغل من جای گرفت و اون روز میترسید و گذشت تا باز حادثه ی پلاسکو اتفاق افتاد و اینکه مربی پیش دبستان از بچه ها خواسته بود نقاشی بکشن که ساختمان پلاسکو و آتش سوزیشو نشان دهند و همچنین آتشنشانی که آتش رو خاموش میکند و تا اینجا همه چیز خوب بود تا اینکه به منزل مامانم که شهرستان است رفتیم و بعد از برگشت شب بهانه ی خواهرمو گرفت و فقط بغض میکرد و خاله رو صدا میزد و میگفت می خوام برم خونه خالم و این ماجرا همیشه با تاریک شدن هوا ادامه داشت وبی حوصله شده بود و اصلا شاد نبود و همش می پرسید مغازه ی عمو چه جوری آتش گرفت یا ساختمان پلاسکو چه جوری اتش گرفته و چرا آتش نشانا سوختنو همینطور گاهگاهی میگفت بوی دود میاد و اشک تو چشماش جمع میشد و منم جوابهایی بهش میدادم که ترسش کم بشه و احساس امنیت کنه ولی تقریبا دو هفته ای این ماجرا ادامه داشت تا بالاخره با مشورت با یک روانشناس تصمیم گرفتیم که به شهرستان بریم و دخترمو خونه ی خواهرم بذاریم و من خونه ی مامانم بمانم و وانمود کنم که به خونمون برگشتم و نظر به تصمیم روانشناس تا 72 ساعت هیچ تماسی با دخترم نداشته باشم و در این مدت دخترم هیچ سراغی از من نگرفته بود تا یک شب یواشکی گریه کرده بود و وقتی خواهرم ازش سوال کرده چرا گریه میکنی جواب داده خواب بد دیدم در صورتی که خواهرم میگفت هنوز نخوابیده بود و همین باعث شد تا فردای اون شب بهش زنگ بزنمو بگم من اومدم خونه ی عزیز جون و خواهرم میگفت با شنیدن این خبر سر از پا نمیشناخت و میخواست زود بیاد پیش من و وقتی اومد منو بوسه بارون کرد و همش میگفت دلم برات تنگ شده بود و دیشب خوابتو دیدم در صورتی که وقتی می خواست بیاد خونه ی خواهرم میگفت دیگه شما رو دوست ندارم خالمو دوست دارم این دیدار 24 ساعت طول کشید تا اینکه دوباره چهارشنبه شب با اینکه دختر داداشم پیشش بود و باهاش بازی میکرد یکهو زد زیر گریه و گفت من امشب میخوام برم خونه ی خالم و تو رو دوست ندارم وقتی هم برید خونه من نمیام و یادآور بشم که جایی که ما زندگی میکنییم تقریبا تنهایی و به غیر از یکی دو خانوار از اقوام همسرم فامیل دیگه ای ندارم حالا با خوندن این ماجرا و با توجه به اینکه اواسط سال تحصیلی است و پسرم هم محصل است و کار همسرم دولتی است امکان تعویض خانه و رفتن به شهرستان محل سکونت مامانم در این شرایط امکان ندارد عاجزانه از شما دوستان خواهش میکنم هر چه سریعتر راهنماییم کنید ممنونم
لطفا راهنمایی کنید
پایه برای کاهش وزن
3 پاسخ
دوستان من از فروردین تاالان موفق شدم 9کیلو کم کنم.فقط با کم خوری و کالری شماری.
هرکی پایه است بیاد.ماهی دوبار وزن کشی میکنیم
راهنمایی کنید بی زحمت...