سوال و 11 جواب
(آخرین جواب : 92/6/14)مادر شوهر
سلام دوستان عزيز
دربين شما هيشكي هست كه از مادر شوهرش راضي باشه؟اگه هست چجوري رفتار كردين كه باهاتون خوبه؟يا ميتونين تحملش كنيد.
چرا بيشتر عروسها از مادر شوهرشون ناراضين؟
دوست دارم رفتارهايي رو كه انجام دادين و نتايج مثبت گرفتين رو بنويسيد.
دربين شما هيشكي هست كه از مادر شوهرش راضي باشه؟اگه هست چجوري رفتار كردين كه باهاتون خوبه؟يا ميتونين تحملش كنيد.
چرا بيشتر عروسها از مادر شوهرشون ناراضين؟
دوست دارم رفتارهايي رو كه انجام دادين و نتايج مثبت گرفتين رو بنويسيد.
1392/6/13
#بحث های آزاد
#گونـــاگون
مامان منصوره
00:14 1392/6/14
آفرین عجب سوال توپی پرسیدی !
هرکی راضیه بسم الله رمز موفقیت؟!
هرکی راضیه بسم الله رمز موفقیت؟!
✿فاطمه✿(مامان محیا و حسام)
00:59 1392/6/14
خیلی سوال بامزه ایه
منتظر جوابا میمونم
ما با هم مشکلی نداریم ولی خب.....مادرشوهره دیگه!!
منتظر جوابا میمونم
ما با هم مشکلی نداریم ولی خب.....مادرشوهره دیگه!!
مامی مرمر
02:13 1392/6/14
عزیزم منم مشکلی ندارم با مادرشوهرم..راز و رمز خاصی ندارم...فقط اینو میدونم هیچوقت بهش بی احترامی نکردم و از همه مهمتر این که همیشه میرم خونشون(کاری که شاید خیلی ها انجام نمیدند...فقط خونه مامان خودشون میرن ولی مادر شوهر نه)خداییش اگه یه روز خونه نباشه حوصلمون سر میره..در عوضش اونم خیلی مهربونه وتو روزای سخت همیشه کمک حالم بوده...
مامان בرسا
02:29 1392/6/14
عزیزم رابطه من و مادر شوهرم بسیار صمیمانه و مادرو دختری میباشد ..... فک میکنم توی هر رابطه ای طرفین باید بخوان ..... و اگر یکی از طرفین مخالف رابطه صمیمانه و عاطفی باشه خوب طرف دیگر یا همیشه باید یک طرفه محبت کنه یا اینکه اینقده تلاش کنه تا صمیمت و رفتار صادقانه شو بتونه نشون بده ..... البته شاید زمان زیادی ببره دوست من ...... اما مطمئنا" تلاشش بدون ثمر نیست چون طرف حساب او یه مادره ....... بهرحال امیدوارم رابطه شما هم با مادر شوهرتون خوب بشه .....
آیدا(مامان الینا)
03:28 1392/6/14
رابطه منو مادر شوهرم خیلی خوبه من که مثل مامانم دوسش دارم.من5 ساله که از مادرم دورم هر وقت دلم برا مامان تنگ میشه میرم پیش مادر شوهرم. یه وقتایی واقعا برام مادری میکنه
به نظر من دو طرف باید به همدیگه احترام بزارن ، مشکلات کوچیک بینشونو بزرگ نکنن بلکه فراموش کنن .
به نظر من دو طرف باید به همدیگه احترام بزارن ، مشکلات کوچیک بینشونو بزرگ نکنن بلکه فراموش کنن .
مامانی اتنا
05:54 1392/6/14
من از همون اول رابطه رسمی باهاشون داشتم و اصلا باهاشون صمیمی نشدم . هم بهشون احترام گذاشتم هم ازشون احترام دیدم و زیاد خودمو وارد مسائل شون نکردم وکنجکاوی نکردم اوناروهم نگذاشتم تو زندگیم سرک بکشن.
نی نی وبلاگی
08:34 1392/6/14
سلام عزیزم من کم و بیش از شرایط راضی هستم و مهمترین کارم این هست که زیاد عکس العمل نشون نمی دم بیشتر اوقات لبخند می زنم به هیچ وجه به شوهرم بهونه اونها رو نمی گیرم شاید تو دلم خون باشه ولی می دونم گه زیاد به شوهرم گیر بدم اون هم بیشتر می ره طرف اونها اگه یک وقتی می گه برم خونه مامانم می گم هر چوری دوست داری فلان کار رو براشون بکنم می گه باشه ولی زیاد نمی گم حتما برو فقط می گم باشه زیاد هم در این موارد باهاش حرف نمی زنم قبلا خیلی با شوهرم سر این چیز ها اختلاف داشتم ولی الان خدا رو شکر از وقتی من تغییر دادم خودم اوضاع یکم بهتره اولش خیلی سخت بود و لی االان عادت کردم
مام
08:42 1392/6/14
سلام دوستان
من كه چند ماهي هست مادر شوهرم به رحمت خدا رفتند .
بسيار خانوم و مهربون بودند . ما با هم هيچ مشكلي نداشتيم.
نه اينكه بگم خيلي هم صميمي بوديم نه. ولي با هم مشكلي هم نداشتيم.
من هم با نظر مامي مرمر خيلي موافقم. بايد بهشون زياد سر بزنيد و محبت خودتونو نشون بديد.
هيچ چيزي محبت واقعي نميشه. نكته ديگه هم كه از هرچيزي مهمتره ديد و حس دو نفر نسبت به همديگست . اگر ديد منفي باشه ديگه كاريش نميشه كرد چون ذهن در اونصورت بهونه پيدا مي كنه و دردسرها درست ميشن.
ولي من خود مادرشوهرم رفتارش با مادرشوهرش خيلي صميمي بود . هرررررركاري بگيد براي مادرشوهرش انجام ميداد . از دخترهاش بيشتر بهش مي رسيد.يكريز هم با تلفن با هم صحبت مي كردند. خيلي برام جالب بود اوايل
ولي بعد فهميدم رمز موفقيت مادرشوهرم با مادرشوهر خودش فقط محبت بي اندازه و رسيدگي خالصانه اي بود كه نثارشون مي كرد و فايده ش و هم خودش ميديد.
متاسفانه براي من كه فرصت زيادي پيش نيومد ولي شما دوستان گلم امتحان كنيد و لذتشو ببريد.البته اگر دلتون مي خواد. شايد يكي بگه من اينجوري با دوري و دوستي راحتترم.
من كه چند ماهي هست مادر شوهرم به رحمت خدا رفتند .
بسيار خانوم و مهربون بودند . ما با هم هيچ مشكلي نداشتيم.
نه اينكه بگم خيلي هم صميمي بوديم نه. ولي با هم مشكلي هم نداشتيم.
من هم با نظر مامي مرمر خيلي موافقم. بايد بهشون زياد سر بزنيد و محبت خودتونو نشون بديد.
هيچ چيزي محبت واقعي نميشه. نكته ديگه هم كه از هرچيزي مهمتره ديد و حس دو نفر نسبت به همديگست . اگر ديد منفي باشه ديگه كاريش نميشه كرد چون ذهن در اونصورت بهونه پيدا مي كنه و دردسرها درست ميشن.
ولي من خود مادرشوهرم رفتارش با مادرشوهرش خيلي صميمي بود . هرررررركاري بگيد براي مادرشوهرش انجام ميداد . از دخترهاش بيشتر بهش مي رسيد.يكريز هم با تلفن با هم صحبت مي كردند. خيلي برام جالب بود اوايل
ولي بعد فهميدم رمز موفقيت مادرشوهرم با مادرشوهر خودش فقط محبت بي اندازه و رسيدگي خالصانه اي بود كه نثارشون مي كرد و فايده ش و هم خودش ميديد.
متاسفانه براي من كه فرصت زيادي پيش نيومد ولي شما دوستان گلم امتحان كنيد و لذتشو ببريد.البته اگر دلتون مي خواد. شايد يكي بگه من اينجوري با دوري و دوستي راحتترم.
مامان منصوره
11:05 1392/6/14
نظرات همه رو خوندم و همگی تو یه چیز مشترک بودید اینکه مادر شوهرتون خودش آدم خوبیه و قدر محبت رو می دونه!
من که اوایل زندگیم از احترام و محبت و تلفن و سر زدن و چشم پوشی کردن هیچی برا خانواده ی شوهرم کم نمی ذاشتم (حتی بیشتر از مادر و پدر خودم!!!!) اما بعد ها دیدم نه تنها قدر نمی دونن بلکه هر روز متوقع تر می شن و این رو وظیفه ی من می دونن و واقعا طلبکار
هم بودن!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!(مثلا تو یک ماه آخر بارداری که مرتب بستری می شدم و بعد زایمان بهم کمکی نکرد و اصلا هم به روی خودش نیاورد و همه ی زحمتا رو دوش مامانم و خواهرم بود فقط چند بار مثل یه مهمون اومد سر زد و رفت.......)
شما بودین چه می کردین؟ باز هم محبت! باز هم تحمل! چند سال؟!
الان پیششون می رم اما رسمی برخورد می کنم و سعی می کنم کمتر صحبت کنم و نذارم راجع به من و زندگیم زیاد وارد بحث بشن و فقط احترامشون رو نگه می دارم واااااااااااااااااااااااااااااقعاااااااااااااا جواب می ده الان بیشتر بهم محبت می کنن و قدرمو می دونن!!!!!!!!
کلا آدم باید قبل از هرچیز شخصیت خودش رو حفظ کنه اینجوری بقیه هم همینکار رو می کنن.............
هر آدمی یه جوریه فقط باید زرنگ باشی و بدونی با هرکسی چه جوری رفتار کنی !!
اینم از رمز موفقیت من(نیشخند)
من که اوایل زندگیم از احترام و محبت و تلفن و سر زدن و چشم پوشی کردن هیچی برا خانواده ی شوهرم کم نمی ذاشتم (حتی بیشتر از مادر و پدر خودم!!!!) اما بعد ها دیدم نه تنها قدر نمی دونن بلکه هر روز متوقع تر می شن و این رو وظیفه ی من می دونن و واقعا طلبکار
هم بودن!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!(مثلا تو یک ماه آخر بارداری که مرتب بستری می شدم و بعد زایمان بهم کمکی نکرد و اصلا هم به روی خودش نیاورد و همه ی زحمتا رو دوش مامانم و خواهرم بود فقط چند بار مثل یه مهمون اومد سر زد و رفت.......)
شما بودین چه می کردین؟ باز هم محبت! باز هم تحمل! چند سال؟!
الان پیششون می رم اما رسمی برخورد می کنم و سعی می کنم کمتر صحبت کنم و نذارم راجع به من و زندگیم زیاد وارد بحث بشن و فقط احترامشون رو نگه می دارم واااااااااااااااااااااااااااااقعاااااااااااااا جواب می ده الان بیشتر بهم محبت می کنن و قدرمو می دونن!!!!!!!!
کلا آدم باید قبل از هرچیز شخصیت خودش رو حفظ کنه اینجوری بقیه هم همینکار رو می کنن.............
هر آدمی یه جوریه فقط باید زرنگ باشی و بدونی با هرکسی چه جوری رفتار کنی !!
اینم از رمز موفقیت من(نیشخند)
ریحانه
11:12 1392/6/14
از طرف مامانم:
سلام من نه تنها از مادر شوهرم راضیم بلکه از تمام افرادی که به نحوی با شوهرم فامیلند مثل خواهر شوهر ، برادر شوهر و جاری هایم هم راضی هستم .
علت را در این می بینم که خودم قبل از این که عروس این خانواده بشوم سه برادرم ازدواج کرده بودند، و من رفتار های زنداداش هایم را با مادرم و خودم میدیدم هر کاری که آنها کرده بودند که مادرم و مرا آزرده بود سعی کردم نکنم و تا جایی که می توانم با آنها با احترام و دوستی رفتار می کنم .من تهرانیم و مادر شوهرم ترک .او در ابتدا حتی زبان مرا هم نمی فهمید اما تمام مادر ها انگار از نیت های خیر ما خبر دارند و خدا را شکر در این 18 سال زندگی مشترک ما از گل نازکتر به یکدیگر نگفته ایم.کافیست هر کاری که می خواهیم بکنیم خودمان را جای آنها بگذاریم و بگوییم اگر مادر من هم بود همین کار را می کردم؟؟؟
سلام من نه تنها از مادر شوهرم راضیم بلکه از تمام افرادی که به نحوی با شوهرم فامیلند مثل خواهر شوهر ، برادر شوهر و جاری هایم هم راضی هستم .
علت را در این می بینم که خودم قبل از این که عروس این خانواده بشوم سه برادرم ازدواج کرده بودند، و من رفتار های زنداداش هایم را با مادرم و خودم میدیدم هر کاری که آنها کرده بودند که مادرم و مرا آزرده بود سعی کردم نکنم و تا جایی که می توانم با آنها با احترام و دوستی رفتار می کنم .من تهرانیم و مادر شوهرم ترک .او در ابتدا حتی زبان مرا هم نمی فهمید اما تمام مادر ها انگار از نیت های خیر ما خبر دارند و خدا را شکر در این 18 سال زندگی مشترک ما از گل نازکتر به یکدیگر نگفته ایم.کافیست هر کاری که می خواهیم بکنیم خودمان را جای آنها بگذاریم و بگوییم اگر مادر من هم بود همین کار را می کردم؟؟؟
نه اينكه چون مادر شوهرمه من نظر منفي روش داشته باشم خيلي رفتارهاي خوب هم داره و با اينكه سواد زيادي نداره اما بسيار وارده .فقط 4 تا پسر داره و از همون دوران جواني همه كارها رو پدر شوهرم مي كرده غذا درست كردن لباس شستن اتو كشيدن دسشويي ها رو شستن شيشه پاك كردن و پسرها هم بسيار تميز و مرتبند و همه كارها رو خودشون مي كردن و اين مادر هميشه خودشو به مريضي ميزده (نه اينكه چون مادرشوهرمه بخوام بد بگم واقعا دارم ميگم)