برای ایجاد پرسش جدید، باید وارد حساب کاربری خود شوید.

سوال و 18 جواب

(آخرین جواب : 92/9/14)

عروس و مادر شوهر

دوستان شما قضاوت کنید من درست میگم یا شاید بیش از حد انتظار دارم؟؟؟
مادر خودم مریضه..سکته کرده نمیتونه از بچم نگهداری کنه...شوهرمم محل کارش تو شهر خودمون نیست..دوروزی یبار میاد خونه...چون کوچیکه مهدم نمیتونم بذارمش..گاهی اوقات فقط بخاطر اینکه زیاد منت رو سرم نباشه نمیرم دانشگاه..سعی میکنم خیلی جاهایی رو که میرم با اینکه اذیت میشم پسرمو هم با خودم ببرم...چند روز پیش که میخواستم برم آرایشگاه وقتی به مادر شوهرم گفتم فردا کسرا رو برای من نگه دارین تا من برم ..گفت:باید فاطمه(بچه دخترش منظورمه) رو نگه دارم آخه مامانش میخواد بره خارج از شهر کار داره...منم چیزی نگفتم و فرداش کسرا رو گذاشتم پیش خواهر خودم با وجود اینکه اون خودشم بچه کوچیک داره و رفتم...دیروز هم میخواستم برای انجام یه کار اداری برم یه شهر دیگه حدودا 1ساعت راهه..زنگ زدم به شوهرم گفتم به مامانش بگه ببینم کسرا رو برام نگه میداره؟اونم زنگ زد ولی انگاری مامانش متوجه نشده بود و جواب نداد..قبل از اینکه برم مادر شوهرم اومد خونمون چیزی رو لازم داشت ببره..میفهمید من دارم میرم برای انجام کارای بانکیمون..دید که من آماده ام ولی کسرا رو آماده نکردم..اما حتی یه تعارفم نکرد که برات بگیرمش.؟.منم کسرا رو بردم ولی خیلی اذیت شدم الان رگ گردنمم گرفته و بد جور درد میکنه بخاطر بغل کردن زیاده...وقتی نزدیکای ظهر با پدر شوهرم برگشتم و رفتیم خونشون اصلا بهش محل ندادم ..حتی وقتی هم گفت بیا ناهار بخور نخوردم و گفتم گرسنه نیستم..بعد یهویی صدایی گریه فاطمه جونش اومد فوری رفت ورش داشت و نازش کرد تا مامانش(دخترش) بیدار نشه..تازه داشت براش آش دندونی هم میپخت.منم کسرا رو ورش داشتم و اومدم خونمون...گاهی اوقات خیلی دلم میگیره میگم کاش مامانم سالم بود اینو هم بگم مادر شوهرم زن بدی نیست خیلی در حق من خوبی هم کرده البته منم براش هیچی کم نذاشتم نه از احترام و نه از کمک کردن بهش ..تازه هر روزم بهشون سر میزنم ..محاله یه روز نرم خونشون چون دوست داره هر روز نوشو ببینه..اما با این حال هیچکی مامان خود آدم نمیشه..اگه مامانم سالم بود نمیذاشت من اذیت شم...

سوالات اخیر در همین موضوع