سوال و 21 جواب
(آخرین جواب : 93/1/18)سکوت
سلام دوستای گلم سال نو مبارک
دوستای عزیزم نمیدونم گفتن این مطلب اینجا بجاست یا نه
ما دوساله که همراه به خانواده ی همسرم و خودم میریم مسافرت ...
راستش من دوست نداشتم که خانواده خودم و همسرم به هم نزدیک شن و هر وقت میگفتم همسرم و مامان بابای خودم میگفتن تو نمیخوای ما باهم باشیم و فاصله میندازی..
متاسفانه پدر همسرم که حتی دلم نمیخواد پدر خطابش کنم کاری کرد بامن و بقیه که افتضاح به بار اومد..
منو برادر شوهرم توی سفر سر مهدیار بحثمون شد و پدر شوهرم مثل اینکه چند سالی منتظر این لحظه بود و خلاصه هر چی دلش خواست به من پیش خانواده م گفت.. اصلا یه چیزایی که فکرش رو هم نمیکنید ..و شوهرهم حتی دست روش بلند کرد ...حالا هم رفت و آمد نداریم اما مشکل اینجاست که من در برابر گفته هاش سکوت کردم و حالا هم همسرم طرف منه و میگه تو سکوت کن و خودتو سبک نکن وتا وقتی نخوام زورم نمیکنه برم خونشون اما گاهی وقتها که فکر میکنم دلم میخواد پدرش رو بشورم بذارم زمین اما نه همسرم اجازه میده نه خودم از این کار خوشم میاد نمیدونم چطوری باید آروم شم چون با اینکه همسری بامنه ولی من همش سرش غر میزنم میترسم از دست حرفام خسته شه... هر کاری میکنم اون کارش یادم نمیره چون من مقصر نبودم..........
دوستای عزیزم نمیدونم گفتن این مطلب اینجا بجاست یا نه
ما دوساله که همراه به خانواده ی همسرم و خودم میریم مسافرت ...
راستش من دوست نداشتم که خانواده خودم و همسرم به هم نزدیک شن و هر وقت میگفتم همسرم و مامان بابای خودم میگفتن تو نمیخوای ما باهم باشیم و فاصله میندازی..
متاسفانه پدر همسرم که حتی دلم نمیخواد پدر خطابش کنم کاری کرد بامن و بقیه که افتضاح به بار اومد..
منو برادر شوهرم توی سفر سر مهدیار بحثمون شد و پدر شوهرم مثل اینکه چند سالی منتظر این لحظه بود و خلاصه هر چی دلش خواست به من پیش خانواده م گفت.. اصلا یه چیزایی که فکرش رو هم نمیکنید ..و شوهرهم حتی دست روش بلند کرد ...حالا هم رفت و آمد نداریم اما مشکل اینجاست که من در برابر گفته هاش سکوت کردم و حالا هم همسرم طرف منه و میگه تو سکوت کن و خودتو سبک نکن وتا وقتی نخوام زورم نمیکنه برم خونشون اما گاهی وقتها که فکر میکنم دلم میخواد پدرش رو بشورم بذارم زمین اما نه همسرم اجازه میده نه خودم از این کار خوشم میاد نمیدونم چطوری باید آروم شم چون با اینکه همسری بامنه ولی من همش سرش غر میزنم میترسم از دست حرفام خسته شه... هر کاری میکنم اون کارش یادم نمیره چون من مقصر نبودم..........
1393/1/17
#بحث های آزاد
#گونـــاگون
شما هم حرفای دلت را بذار تو یه موقع مناسب و وقتی حرف پیش اومد بزن
الان هم با آرامش زندگی خودت را بچسب و کاری کن چشمشون در بیاد بی محلی وکم توجهی از صدتا حرف نسنجیده موثرتره
من حدس ميزنم اينطوري ميخواسته نه به تو بلكه به خونوادت توهين كنه. خيلي منطقيه. منم وقتي از كسي عصبانيم ممكنه سر بچم داد بزنم اونم از خانوادت يا جوو راضي نبوده به تو گير داده.
بعد چرا خانوادت ازت دفاع نكردن؟ و حالا كه همسرت حمايتت كرده تو از چي ناراحتي؟ اتفاقاً با حرف نزدنت ادم خوبه شدي. حالا خودت دستي دستي ميخواي خوابش كني.
شايد به نظرت پيشنهاد عجيبي باشه اما حالا كه اينقدر ناراحتي يكي از عكساشو بذار جلوت و هرچي خواستي بهش بگو اخرم عكسرو پاره كن بنداز دور. تنها حسني كه داره اينه كه خودتو خالي كردي.
میگه کار خوبی کردی جواب ندادی میگه اگه جواب میدادی ارزش خودت رو پایین میاوردی و با اون برابر میشدی
دوستان مامی مینا درست میگه احتمالا ایشون از جو راضی نبوده که اونطوری کرده
عیبی نداره امروز متوجه شدم درسته قصدش اذیت کردن من بود ولی در واقع باعث شد من صاحب خیلی چیزها بشم
منم میخوام با همسرم طوری رفتار کنم که هیچوقت از این حمایتش پشیمون نشه در حالیکه میتونستم جوابش رو بدم چون دیگه احترامی باقی نذاشته بود ولی با سکوتم پیش پدر مادرم و همسرم عزیز شدم
اصلا یکی از دلایلی که اینارو دیوونه کرده همین احترام و حمایت همسرم نسبت به منه .....پدر شوهرم برگشته میگه پسر ما هیچی بلد نیست تو یادش میدی همین برام کافیه که فکر میکنند اختیار زندگی و پسرشون دست منه ..
اما در مورد گذشت یعنی میگید بلند شم راه بیفتم برم خونشون انگار نه انگار که چیزی شده البته میدونم زمان همه چی رو حل میکنه
اما اینو هم بدونید که اگه شوهرم یک در صدهم حس میکردمن مقصرم
از من هم ناراحت میشد
میدونید شروع مشکل چی بود؟
این بود که در جواب حرف پسر 19ماهه م برمیگردن میگن زهر مار
شما باشید چی میکنید؟؟
اونام یه عمر زحمت کشیدن.خوبه در اینده پسر شما بخاطر خانومش دست روی شما بلند کنه؟باید هر دوتون حرفی نمیزدینو از اونجا میرفتین.اینجوری خیلی بهتر بود
هیچ کار خاصی نمیشه کرد .
فعلا بگذارید کمی زمان بگذره و بعد ببینید چی پیش میاد.
خونسرد و آرام باشید هردوتون.
اول از همه اینکه کمتر غر بزن، ودیگه حتی پشت سرشون پیش شوهرت حرف نزن ، این همه غر زدن مرد رو خسته میکنه، وگاهی کار رو بدتر میکنه.
دوم اینکه نباید اجازه میدادی دو تا خانواده باهم روبرو شن ، چه برسه مسافرت!!!
کار همسرت در رابطه با زدن پدرش، افتضاحه. ولی این افتضاح رو خودش باید درست کنه، وحتما ب تنهایی بره و ازشون بابت اینکارش عذر خواهی کنه، ناراحتی اونا ازین بابت لطمات بدی ب زندگیتون میزنه، وای ب روزی که پدر و مادر آه بکشن ، ...
رفتن تو، و رفت و آمدت باهاشون، حالا حالاها صلاح نیست، شوهرتم یکبار برای عذر خواهی از کارش بره و دستشونو ببوسه.
فعلا فک کن همچین آدمایی توزندگیت وجود ندارن، این حمایت شوهرت ازت خوب و قابل تحسینه، اما نه شوهری که مقابل پدر و مادرش وایسه
تو هرچقدر هم این وسط بی تقصیر باشی ، کار شوهرت قابل توجیه نیست.
بهرحال زمان ، همه چی رو بهتر میکنه کمی صبر کن، و اصلا غر نزن، حتی به همسرت.
چون اگر غیر از این بود مطمئن باشین الان همسرتون از شما طرفداری نمیکرد
از الان به بعد هم اگر در غرغر کردنهاتون بهشون بی احترامی کنین شاید همسرتون خسته شه چون مردها هرچی باشه از خونوادشون که نمیگذرن
اما به نظرم باید رعایت اعتدال رو در شکایت و غر زدنهاتون هم بکیند و در ضمن وقتی همسرتون طرف شماست و بهتون هم اصرار نداره برید خونوادشو ببینین دیگه چه مشکلی هست؟ حالا از دستشون ناراحت هستید درست اما همین که آزادین که نرید خونشون خودش خیلی خوبه
میدونین هستند مردهایی که تو شرایط مشابه شما با اینکه حق با شما بوده برخوردشون برعکسه و اصلا قبول نمیکنن حرف حق همسرشون رو
به نظرم باید فراموش کنین و ناراحتیتون از اونها رو در دلتون نگه دارید چون بالاخره پدربزرگ و مادربزرگ بچتونن و نمیشه تا اخر عمر باهاشون قطع رابطه کرد
امیدوارم اوضاع به زودی بهتر بشه و بتونن از دلتون در بیارن و شما هم در رفع کدورت همراهی کنین و ازشون بگذرین
بارها شده که به همه ی ماها بیشترین بی احترامی ها از طرف خانواده ی همسرشده، وبا سکوت در همان لحظات اول، نه آخر!!!! که کار از کار گذشته، از اتفاقای جبران ناپذیر جلوگیری کردیم.
نمیخوام کار همسرم رو توجیه کنم ولی اگه پست های وبلاگم رو هم بخونید متوجه میشید که همسرم خیلی آروم و صبوره...کاری که بامن و خانوداده م کردند خیلی براش سنگین بود ...دوست گلم هر آهی که نمیگیره پس آه مظلوم چی میشه لااقل حق پدر مادرم این نبود
همسرم بعداین قضیه رفت خونشون اما کاروبدتر کردن که بماند ..
من در لحظات اخر سکوت نکردم من شش ساله سکوت کردم ..
میگم چرا به بچه اینطوری میگید پدر مادرش میگن عموشه حتی میتونه بزنه زیر گوشش...نظر من اینه که منی که مادر پسرم هستم همچین حقی ندارم؟!اتفاقا اگه جوابشون رو توی چندسال میدادم دیگه امروز این اتفاق نمیفتاد..