راهنمایی لطفا...

barfdoone.ir 15:20 1392/11/27 خوب میدونم ولی تحملم تموم شده .فقط برای کارهای خواهر شوهرم نیست. در حد خودم همیشه برای زندگیم تلاش کردم از هیچ چیز هم کم نزاشتم اما خوب به زور که نمیشه موند.ما خونه ی پدرم زندگی میکنیم ولی شوهرم بهم میگه تو به خاطر پول بابام باهام عروسی کردی! وقتی میریم مهمونی سر یه میز میشینیم همشون پا میشن میرن یه جای دیگه. بعد جاریم بنده خدا میاد کنارم که تنها نباشم باهم حرف میزنیم ولی مادر شوهرم مدام چشم غره بهش میره. بعدشم که برمیگردیم خونه شوهرم میگه تو به تبلت زن داداش من حسودی میکنی...میگم من اصلا اسم تبلت آوردم؟؟میگه چون بعد ازینکه اون تبلتش رو آورده بیرون تو هم موبایلت رو از جیبت درآوردی نگاش کردی...کلا من براشون یه عامل خارجیم ... نمیدونم چیکار کنم.تولد پسرم هم دعوتشون میکنم میگن حالا بهت خبر میدیم میایم یا نه!مهمونی دعوتم میکنن بعد که همون ساعت میرم در خونشون میگن مگه نمیدونستی مهمونی کنسل شده؟ میگم خوب به من چرا خبر ندادین میگن وای دیروز بهت زنگ زدیم نبودی(دروغ) بعدشم باهام قهر میکنن که چرا گفتم بهم خبر ندادین!