دل شکسته

مامان آرال 11:46 1392/12/17 منم دلم بشکنه دیگه گریه میکنم هر کاری هم بکنم نمیتونم جلوی اشکامو بگیرم ولی کاش تو این دنیا دل کسی نشکنه

مامان الینا 12:08 1392/12/17 تو این جور مواقع احساس می کنم چه ادم کم جنبه و ضعیفی هستم بعدش بیشتر گریه ام میگیره هر کاری هم کنم بازم اشکام میریزه از دست خودم خیلی کلافه میشم!!!

مام 12:14 1392/12/17 من گریه می کنم
بند هم نمیاد تا حسابی اشک نریزم
ولی میرم یه جایی که کسی نباشه
به قول دوستان نگهداشتنش بدتره ... من که سر درد میگیرم.

مامان فائزه 12:29 1392/12/17 من دیر اشکم در میاد اما وقتی دراد دیگه کنترلش دست خودم نیست ولی از وقتی پسرم دنیا اومده سعی میکنم خودمو آروم کنم تا پسری اشکای مامانش رو نبینه وکمتر گریه میکنم ...به نظرم گریه بی معنیه
جز سر درد و چشم درد که عاقبت گریه ست چیز دیگه ایی نیست و مشکلی رو حل نمیکنه و من اصلا با گریه آروم نمیشم و بعد هر بار گریه حتی کوتاه باید برم دکتر ....مامانا بخدا بیخیالی بهتر از هر چیزیه

مریم(مامان کیان) 12:41 1392/12/17 به نظرم ما باید انقدر محکم و قوی بشیم که کسی نتونه دلمون و بشکنه من قبلا مدام این طوری میشدم کلا آدم توقعی ای بودم به اصطلاح اما کم کم خودم از خودم با این همه دل نازکی خسته شدم دیگه وقتی مامان شدم خیلی احساس بزرگی میکردم دلم نمیخواست سر هر مسئله ای اشکام سرازیر بشه واسه همینم یواش یواش شروع کردم توقع ام و از اطرافیانم کم کردم البته از همسر و مامانم نه هنوزم نسبت بهشون همون طوریم اما بقیه اعضای خانواده و فامیل عمرا نتونن اشک من و در بیارن یعنی نسبت به دیگران میزنم به بی خیالی الانم اگه کیان سر مسائل بیخودی بخواد گریه کنه نمیزارم !!

مریم(مامان کیان) 12:46 1392/12/17 البته من نمیدونم شما با چی دلتون میشکنه اما بزارین یه مثال بزنم امسال که کیان بیمارستان بستری شد به جز مامان بابام که همون لحظه خودشون و رسوندن تو اون 4 روز هیچ کس نیومد ملاقاتی بچه ام البته همه مدام تلفن میزدن اما بیشتر از اون خودشون و زحمت ندادن فامیل شوهرم هم که اصلا خبر دار نشدن(از بس حال ما رو میپرسن)منم که تمام 24 ساعت اول و بی اغراق گریه میکردم فکر کردم کم کم دیگه خواهرام میان اما نیومدن منم اصلا به روی خودم نیاوردم اما اگه مامانم هر روز نمیومدا دق میکردم از غصه !!!اگه چند سال پیشم بود حتما از خواهرام دلم میشکست که چرا تو اون روزای بد بهم سر نزدن اما الان نه

مامان علی 13:07 1392/12/17 منم این اواخر به گفته مامان کیان عزیز ازوقتی نسبت به دیگران وعقایدشون که اغلبم ازروی....... عوض کردم،خیلی تاثیرداشته وخیلی گریم وندیدن جز شوشو ی بیچاره که همیشه با اشک براش درددل میکنم.وقتی اومدم نی نی وبلاگ این وفهمیدم یعنی ی مامانی بهم گفت بهتره درباره توقعم ازکسانی که هم سطحم وهم فرهنگم نیستن. تغییرعقیده بدم وواقعا بجابود
من سریک موضوعی برای اولین بارجلوی یکی ازبستگان شوهرم بغضم ترکید وفقط خاستم آروم بشم گریه کردم وحتی تو همون حال حس میکردم چقدر لذت برد بعدترش باحرفایی که دیگران درباره اون ماجراو اینکه بالاخره یکیم حال این وگرفت و.....شنیدم متوجه شدم هرکسی وهرمساله ای لیاقت اشکام ونداره!

مامان آرشیدا 14:18 1392/12/17 عزیزم این که کاملا طبیعیه بزار اشکت بریزه هیچ ایرادی نداره اما سعی نکن داخل خودت نگهش داری .
منو بگو که با دیدن یه فیلم احساسی زار زار اشک میریزم . اون خیلی بده .مثلا پای فیلم هیس اینقدر خودمو کنترل کردم اما اخرش دیگه بغض ام .... آخه خیلی وحشتناک بود .

مامان 14:48 1392/12/17 تو خلوتم گریه میکنم اما اگر توی جمع بود و انقدر دلم شکسته بشه که نشه کاریش کرد میرم جای خلوتی که کسی متوجه نشه ....

mahtab 16:10 1392/12/17 من عاشق این جمله ام:
"هیچکس ارزش گریه های تو را ندارد و آن کس که ارزشش را دارد هیچگاه گریه ات را در نمی آورد"
خانمهان و اشکهاشون
من که اگه گریم بگیره اصلا حریفش نیستم

خاله جونی 17:02 1392/12/20 من الان حدودا 5ساله دلم شکسته کاریشم نشد بکنم اخیرا خواهرم بدجور دلمو سوزوند حالا کارم شده گریه اصلا نمشه جلو شوبگیرم خیلی بد