سوال و 3 جواب
(آخرین جواب : 96/5/19)بهانه گیری تا افسردگی
سلام مامانا
دختر من پنج سالشه،پدرش دوماهی هست که رفته سفر و تو این دوماه فقط سه روز اومده خونه و یه هفته هم ما رفتیم پیشش.تو این دوماه یه بار که با بابای خودم رفتیم بیرون تصادف کردیم ،از طرف دیگه هم همش خبرای دزدیده شدن بچه ها تو همه جمع ها و مهمونیا هست حالا.یسنا همش بهانه میگیره و به شدت ترسو شده یا از تصادف و دزدیده شدن حرف میزنه یا از مریض شدن.
امشب سه ساعت فقط بخاطر اینکه دوستش گفته بود چهار سال دیگه که دندون کرسیت بیوفته دهنت خونی میشه گریه میکرد و میگفت من از خون تو دهن و سوراخ دندون میترسم،موقع خوابم میگفت شما طلاق نگیرین،که من دلم تنگ میشه! کلا از چند روز پیش که باباش اومد پیشمون و رفت فقط داره منفی بافی میکنه و تجربه های تلخ خودش و اطرافیان رو که دیده و شنیده به زبون میاره ،من خودم حس میکنم بخاطر دوری از پدرشه که انقد بهانه گیر و منفی باف شده اما ترس از تصادف و دزدیده شدن رو واقعا داره،حتی وقتی باباش اومد پیشمون مدام به باباش تذکر میداد و تو ماشین گریه میکرد که بریم خونه ،که رانندگی نکنه !!!..... اما نمیدونم چه عکس العملی باید نشون بدم که موندگار نشه این ترس و منفی بافی تو وجودش ،بعضی وقتا انقد بهانه میاره که عصبانی میشم و دعواش میکنم یک پسر یکساله هم دارم،واااااقعا موندم چکار کنم !لطفاً راهنماییم کنید
دختر من پنج سالشه،پدرش دوماهی هست که رفته سفر و تو این دوماه فقط سه روز اومده خونه و یه هفته هم ما رفتیم پیشش.تو این دوماه یه بار که با بابای خودم رفتیم بیرون تصادف کردیم ،از طرف دیگه هم همش خبرای دزدیده شدن بچه ها تو همه جمع ها و مهمونیا هست حالا.یسنا همش بهانه میگیره و به شدت ترسو شده یا از تصادف و دزدیده شدن حرف میزنه یا از مریض شدن.
امشب سه ساعت فقط بخاطر اینکه دوستش گفته بود چهار سال دیگه که دندون کرسیت بیوفته دهنت خونی میشه گریه میکرد و میگفت من از خون تو دهن و سوراخ دندون میترسم،موقع خوابم میگفت شما طلاق نگیرین،که من دلم تنگ میشه! کلا از چند روز پیش که باباش اومد پیشمون و رفت فقط داره منفی بافی میکنه و تجربه های تلخ خودش و اطرافیان رو که دیده و شنیده به زبون میاره ،من خودم حس میکنم بخاطر دوری از پدرشه که انقد بهانه گیر و منفی باف شده اما ترس از تصادف و دزدیده شدن رو واقعا داره،حتی وقتی باباش اومد پیشمون مدام به باباش تذکر میداد و تو ماشین گریه میکرد که بریم خونه ،که رانندگی نکنه !!!..... اما نمیدونم چه عکس العملی باید نشون بدم که موندگار نشه این ترس و منفی بافی تو وجودش ،بعضی وقتا انقد بهانه میاره که عصبانی میشم و دعواش میکنم یک پسر یکساله هم دارم،واااااقعا موندم چکار کنم !لطفاً راهنماییم کنید
1396/5/18
#کودک
#سلامت روانی، مشكلات رفتاری و خواب
نی نی وبلاگی ام (ورود)
نی نی وبلاگی نیستم (ثبت نام)
خوب میدونم چی میگی...اگه یادتون باشه حدود 1 ماه پیش پرسشی رو مبنی بر تغییر رفتار آرشیدا عنوان کردم آرشیدا هم این علایم بعد از این که شیشه ماشینشون جلو درب خونشون شکسته شد درونش بروز کرد اونم به شدت از دزد میترسید و احساس ناامنی میکرد.اولین کاری که میکنین این که به هیچ وجه جلوی یسنا از دزد و اخبار روزمره صحبت نکنید از بقیه هم بخواین که جلوش اصلا صحبت نکن.
ما به آرشیدا گفتیم که اصلا دزد وجود نداره و مال کتاب قصه هاست پلیس هست بابا و مامان اجازه نمیدن کسی بهت صدمه ای بزنه...با گفتن این حرف ها و یا حرف هایی شبیه به این سعی کنین تا متوجه بشه کنار شما در امنیت هست.
آرشیدا این حالاتش رو با جیغ زدن و بهونه الکی گرفتن نشون میداد بهترین کار هم این بود که در این حالت اصلا عکس العملی نسبت به رفتارش نشون ندیم اصلا باهاش در این حالت صحبت نکنیم و رفتارش رو نادیده بگیریم خودش خسته میشد و دیگه ادامه نمیداد.
و این که سعی کنید عصبی نباشید بیشتر بهش توجه کنید البته در مواردی که بهونه نمیگیره و حالش خوبه.خودتون رو بیشتر بهش نزدیک کنید . بامحبت ببشتر کم کم امنیت رو در کنارتون حس میکنه.
اینا تجربیاتم در این باره بود امیدوارم که به درد شما هم بخوره و خیلی زود حال یسنا به حالت عادی برگرده