سوال و 36 جواب
(آخرین جواب : 92/4/24)اگه شما جاي من بوديد چه مي كرديد؟
دخترخاله شوهرم 3 ساله به خاطر اينكه دانشگاهش تو شهر ماست با ما زندگي ميكنه؟
اگه شما بوديد چه عكس العملي نشون ميداد؟
من خيلي خيلي خيلي آدم صبوري هستم و فكر مي كنم داره از من سواستفاده ميشه!! ميخوام بدونم شما خودتونو بزاريد جاي من چه مي كرديد؟
اگه شما بوديد چه عكس العملي نشون ميداد؟
من خيلي خيلي خيلي آدم صبوري هستم و فكر مي كنم داره از من سواستفاده ميشه!! ميخوام بدونم شما خودتونو بزاريد جاي من چه مي كرديد؟
1392/4/10
#بحث های آزاد
#گونـــاگون
نی نی وبلاگی ام (ورود)
نی نی وبلاگی نیستم (ثبت نام)
مامان ندا
12:23 1392/4/10
درکت میکنم واقعا دل آدمو خون میکنن من جنوب زندگی میکردم شوهرم شمالیه خونه برادرشوهرمم جنوب بود پیش شوهرم کار میکرد خانوم من تازه 3ماه بود که زایمان کرده بودم جاریم حامله شد رفت شمال تا نه ماه که حامله بود دو ماه بعد تولد بچش برگشت تو این مدت برادر شوهرم خونشو کلید کرد اومد بس نشست تو خونه ما تا 11 ماه تو این مدت اندازه ده سال پیر شدم و دق کردم به شوهرمم که اعتراض میکردم میگفت چکار کنم چوب دو سر نجس شدم تا اینکه زنش اومد اونم رفت بعد این همه محبت که همه کارای شخصیشم با من بود هزارتا صفحه گذاشتن پشت سرم هم زنش هم مادر شوهرم قدر نمیدونن تو به مادر شوهرت بگو به خواهرش بگه که دخترتو بفرست خوابگاه بزار روابط تیره بشه ولی اشتباه منو نکن جریان من نوشدارو بعد مرگ سهراب شد چون بعد اینهمه سختی و اراجیف که تحویلم دادن تازه من گفتم پشت دستمو داغ کنم دیگه به یکیتون محبت کنم الان دیگه مادرشوهرمم خونمون نمیاد فقط من میرم دقشون میدم D=
مامان جونی*زی زی*
12:23 1392/4/10
حقیقتش من دوست ندارم فامیلهای خودم به هر بهانه ای بامن زندگی کنن حالا چه برسه به دخترخاله ی شوهرم اونم سه سال!خب به شوهرت بگو.چه طاقتی داری تو.
مامان جونی*زی زی*
12:28 1392/4/10
راستی مرگ یه بار شیون هم یه بار.به خود دختره بگو اگه می تونی برو خوابگاه اگه نه هم یه خونه بگیر.عمرتو تلف نکن مامی کیانا.بخدا من اینقدر خجالتی بودم اما بعد از فوت داداشم فهمیدم زندگی ارزش نداره که آدم یه عمر با خجالت زندگی کنه و آخرش بدون هیچ بهره و لذتی بره سینه قبرستون بخوابه.تو بهش بگو ما پشتت هستیم!!!
مامی کیانا
12:58 1392/4/10
حالا كه مخالفتم رو نشون دادم ميگن چرا از همون اول نگفتي؟
آخه يكي بگه كسي از من نظر خواست؟ يكي به من نگفت آيا راضي هستي يا نه؟
شوهرم هم از اين وضعيت راضي نيست ولي چون نميخواد به اصطلاح چهره من كه تابحال يك عروس صبور و مودب و همه چي تموم بودم رو خراب كنه
حالا ديگه واقعا تحمل اين وضعيت برام سخته
ديروز كه براي اولين بار به مادرشوهرم اعتراض كردم
به من گفت: من متوجه ناراحتي تو شدم ولي به روي خودم نياوردم!!!! حرفش چه معني ميتونه داشته باشه؟
لطفا كمكم كنيد شايد با حرفهاي شما آرامش بگيرم
آخه يكي بگه كسي از من نظر خواست؟ يكي به من نگفت آيا راضي هستي يا نه؟
شوهرم هم از اين وضعيت راضي نيست ولي چون نميخواد به اصطلاح چهره من كه تابحال يك عروس صبور و مودب و همه چي تموم بودم رو خراب كنه
حالا ديگه واقعا تحمل اين وضعيت برام سخته
ديروز كه براي اولين بار به مادرشوهرم اعتراض كردم
به من گفت: من متوجه ناراحتي تو شدم ولي به روي خودم نياوردم!!!! حرفش چه معني ميتونه داشته باشه؟
لطفا كمكم كنيد شايد با حرفهاي شما آرامش بگيرم
بابا و مامان محمد طاها
13:18 1392/4/10
من حتی برا یک شب تحمل نمیکنم دق میکنم
بابا و مامان محمد طاها
13:19 1392/4/10
بلاخره هر چی باشه با شوهرت نامحرمه
هر چی هم دختر سر سنگینی باشه و همسرت سر به زیر
نفس انسانها چی میشه؟
هر چی هم دختر سر سنگینی باشه و همسرت سر به زیر
نفس انسانها چی میشه؟
مامی کیانا
13:29 1392/4/10
آيااينكه مادرشوهرم با ديدن ناراحتي من خودشو به قول معروف به كوچه علي چپ زده كار درستيه؟
من چه رفتاري بايد داشته باشم؟
دوست دارم خودتونو جاي من بزاريد
واقعا چند روز خيلي فكرم مشغوله و يكسره با خودم حرف ميزنم
اصلا انتظار اين حرف رو از مادرشوهرم نداشتم آخه تابحال خيلي بهش احترام گذاشتم و نخواستم ناراحتش كنم
ولي حالا ميبينم كه خواهرزاده خودشو به من ترجيح داده
آخه غير از اين چه برداشتي ميشه كرد؟؟؟؟
من چه رفتاري بايد داشته باشم؟
دوست دارم خودتونو جاي من بزاريد
واقعا چند روز خيلي فكرم مشغوله و يكسره با خودم حرف ميزنم
اصلا انتظار اين حرف رو از مادرشوهرم نداشتم آخه تابحال خيلي بهش احترام گذاشتم و نخواستم ناراحتش كنم
ولي حالا ميبينم كه خواهرزاده خودشو به من ترجيح داده
آخه غير از اين چه برداشتي ميشه كرد؟؟؟؟
مامان ندا
13:32 1392/4/10
امان از دست این مادرشوهرها که به همه چیز اهمیت میدن جز ناراحتی عروس آخههمینا باعث مشکلات زوجین میشه شوهر منم میخاست وجهه من خراب نشه ولی من داغون شدم خواهرم همیشه بهم میگفت کاری نکنی که این ملت سوارت بشم چون پیاده کردنشون کار حضرته فیله حالا میفهمم چی میگفت
مامان ندا
13:34 1392/4/10
شرم و کنار بزار حیا رو قی کن به مادر شوهرت زنگ بزن بگو مشکل منو حل کن والا من از اینجا میرم البته با شوهرت تبانی کن
مامی کیانا
13:45 1392/4/10
مشكل من اينه كه وقتي ميخوام حرف بزنم همه چي يادم ميره گريم ميگيره
به خوبيهايي كه تو اين مدت كردم فكر ميكنم
آخه اين دخترخاله اينقدر پررو كه هر 3 سال ترم تابستونه هم ورميداره
اصلا ب فكر ما نيست
براي من بدرفتاري كردن و حرف زشت زدن و اصلا اينكه با حرفهام كسي رو ناراحت كنم سخته
ترجيح ميدم تو خودم بريزم
ولي احساس ميكنم دارم به خاطر عقده هايي كه تابحال تو دلم ريختم مي تركم دارم مريض ميشم
به خوبيهايي كه تو اين مدت كردم فكر ميكنم
آخه اين دخترخاله اينقدر پررو كه هر 3 سال ترم تابستونه هم ورميداره
اصلا ب فكر ما نيست
براي من بدرفتاري كردن و حرف زشت زدن و اصلا اينكه با حرفهام كسي رو ناراحت كنم سخته
ترجيح ميدم تو خودم بريزم
ولي احساس ميكنم دارم به خاطر عقده هايي كه تابحال تو دلم ريختم مي تركم دارم مريض ميشم
مامان علی
13:51 1392/4/10
اگه من جای شما بودم از همون اول اجازه نمیدادم این اتفاق بیافته.. واقعا واقعا واقعا صبور و زیادی ادم خیلی خوبی هستی مامی کیانا. من یه هفته هم تحمل ندارم توی خونه آزادی رفتار و پوششم سلب بشه چه برسه به 3 سال.. چه برسه به این که مهمونم دختر جوون نامحرم باشههههه ..
خیلی محترمانه به خود دخترخاله ی شوهرتون بگید که به فکر خوابگاهی جایی باشه... با واسطه هم حرفتونو نرسونید بهتره..
خیلی محترمانه به خود دخترخاله ی شوهرتون بگید که به فکر خوابگاهی جایی باشه... با واسطه هم حرفتونو نرسونید بهتره..
مامان علی
13:53 1392/4/10
لازم تیست حرف زشت بزنید یا بدرفتاری کنید.. خیلی رک و محترمانه بهش بگید
مامان فاطمه زهرا
15:13 1392/4/10
هر چی زودتر بهش بگو بره کارو سخت تر نکن فقط به فکر خودتو زندگیت باش همین نه ناراحتی شخص دیگه لازم نیست دل بشکونی خیلی محترمانه حرفتو بزن ناراحت شد دیگه به تو ربط نداره زندگیتو می خوای بکنی چیز زیادی نمی خوای که خانمی اون ناراحت بشه بهترتا مریض بشی
مامان نورا(نعیمه)
15:14 1392/4/10
نظر شوهرتون چیه؟
sadi
15:28 1392/4/10
وای مامی کیانا من 1 ماهه مریضم و حالم اصلا خوش نیست امروز که گفتم یه سر به وب دخترم بزنم سوال شما رو دیدم و تا حد مرگ فشارم بالا رفت و حالم بدتر شد اخه عزیز من 3 سال رو چطور تحمل کردید خواهشا بیشتر از این به خودت و کیانا جون خیانت نکن و به همسرت بگو که بهشون بگه شما راحت نیستین و تا حالا هم به خاطر همسرت تحمل کردی و نذارین دخترتون هم از شما الگو برداری کنه وبه خاطر خجالت یا خوبی بیش از حد زندگی خودش رو خراب کنه باور کنید
خوبی که از حد بگذرد نادان خیال کج کند
خوبی که از حد بگذرد نادان خیال کج کند
مامان نجمه
15:50 1392/4/10
اول ببين نظر شوهرت چيه . ولي من اگه جاي شما بودم همون اول موافقت نمي كردم كه يك دختر كه با شوهرم نا محرمه بياد تو خونم باهامون زندگي كنه. از آنجا كه آدمي هستي كه نميتوني بهش مستقيم بگي و خجالتت ميشه يا هر چيز ديگه پس مرگ يكبار شيون هم يكبار يه دعواي درست و حسابي راه بنداز و شوهرتو متقاعد كن كه هر جور خودش صلاح ميدونه اينو با مادرش در ميون بزاره تا اونم به خالهه بگه و كار تموم بشه اينطوري مستقيم با دختره روبرو نشدي . (دعوا در صورتي است كه شوهرت مخالف نظر تو رو داره).
مامان آبتین
16:53 1392/4/10
سلام اومدم وبتون نظرمو گفتم عزیز!
مامان تهمینه
18:09 1392/4/10
وای من نمی دونم چی فکر کردی .مگه همه دخترای سرسنگین پاکن ،ازهموناهم باید بترسی .به خودت بگو دیگه بسه هرچی میخواد بشه،بشه .پس جایگاهت تو خونه چیه؟
بگوبیام بیرونش کنم واست چقدر پرووووووووو
اعصابم بهم ریخت .
به خودت تا آخرهفته مهلت بده کا باید کاررو تموم کنی .به من خبر بده .
اشالا هفته دیگه خبرهای خوبی بدی
بگوبیام بیرونش کنم واست چقدر پرووووووووو
اعصابم بهم ریخت .
به خودت تا آخرهفته مهلت بده کا باید کاررو تموم کنی .به من خبر بده .
اشالا هفته دیگه خبرهای خوبی بدی
مامان انسیه
19:57 1392/4/10
خیلی صبوری والا ادم تواین زمونه به خواهرخودشم اعتمادنداره چه برسه دخترخاله شوهر یکبارحرفتوبزن گریه ام نداره تواین س ه سال جونی توواسایشتوازدست دادی بس نیست من نهایتایک هفته کسی روتحمل کنم که تاحالاهمونم پیش نیومده ببینم چی میشه
مامان انسیه
19:58 1392/4/10
شایدم توکارهابهت کمک میکرده وخوبی کرده بهت که تاالانم صبرکردی
زهرا مامان ایلیا جون
05:03 1392/4/11
سلام گلم فقط با تعجب میتونم بگم چرا تو مدت 3 سال حرفی نزدی تو این مدت روابطت با شوهر کمرنگ نشد اخه جلوی یه نامحرم که نمیتونستی راحت با شوهرت ارتباط داشته باشی چطوری تونستی تحمل کنی
هر طوری هست بندازش بیرون حتی با دعوا و کتک کاری تو باید تو خونت راحت باشی
یه بار دیدی چشم باز کردی خانوم شده همه کاره خونه انوقت میخوای چکار کنی
مادرشوهرت اگه شعور داشت خودش از اول به خواهرش میگفت که اینا به هم نامحرمن دلت و پیش دل اون نزار ولشون کن به خودت و زندگیت فکر کن
همین سه سالم اشتباه کردی
همین جا کـــــــــــاتــــــــــــــش کــــــــــــن !!!!!!!!!!!!!
هر طوری هست بندازش بیرون حتی با دعوا و کتک کاری تو باید تو خونت راحت باشی
یه بار دیدی چشم باز کردی خانوم شده همه کاره خونه انوقت میخوای چکار کنی
مادرشوهرت اگه شعور داشت خودش از اول به خواهرش میگفت که اینا به هم نامحرمن دلت و پیش دل اون نزار ولشون کن به خودت و زندگیت فکر کن
همین سه سالم اشتباه کردی
همین جا کـــــــــــاتــــــــــــــش کــــــــــــن !!!!!!!!!!!!!
مامی کیانا
11:54 1392/4/11
مامان انسيه جون به خدا اگه تو خونم دست به سياه و سفيد زده باشه وقتي مياد جلوي تلويزيون ميشينه و كنترل ماهواره رو ميگيره از اين كانال به اون كانال
من يك چيزي ميگم شما يك چيزي ميشنويد
من يك چيزي ميگم شما يك چيزي ميشنويد
مامی کیانا
11:56 1392/4/11
از همه دوستاني كه تو اين مشكل به من كمك كردند و راهنماييم كردند ممنون
ميخواستم ببينم اگه كسي تو سن و سال و شرايط من ين وضعيت رو داشت چه ميكرد
من كه واقعا موندم تو اين چند روز كه از بحث من و مادرشوهرم ميگذره ديگه به من زنگ نزده من هم با خودم ميگم اگه قرار بود با حرفهاي من اين رابطه تيره بشه بزار بشه حتما اونها لياقت خوبيهاي منو نداشتن
از اينكه برام وقت گذاشتيد و راهنماييم كرديد باز هم ممنون
ميخواستم ببينم اگه كسي تو سن و سال و شرايط من ين وضعيت رو داشت چه ميكرد
من كه واقعا موندم تو اين چند روز كه از بحث من و مادرشوهرم ميگذره ديگه به من زنگ نزده من هم با خودم ميگم اگه قرار بود با حرفهاي من اين رابطه تيره بشه بزار بشه حتما اونها لياقت خوبيهاي منو نداشتن
از اينكه برام وقت گذاشتيد و راهنماييم كرديد باز هم ممنون
مامان مریم
16:18 1392/4/11
عزیزم چرا از پدر و مادرت کمک نمیخوای اونا بیشتر میتونن کمکت کنن خودت رو خراب نکن اگه پدر و مادرت بگن بهتره به نظر من اونا راحت حرفشون رو میتونن بزنن و به مادرشوهر و شوهرت میتونن بگن از این وضعیت ناراحتن و حتی بگن که شما اونها رو واسطه کردی تا بی احترامی نشه. اینطوری به کسی بر نمیخوره و البته از پدر و مادر بیشتر حساب میبرن.به نظرم وقت رو از دست نده وگرنه اگه جاش رو خوش ببینه برای فوق لیسانس یا شایدم دکتری بازم بیاد اونجا.خخخخخخخ ولی یه کم جدی تر رو این مسئله کار کن شاید تا الان زیاد برات مهم نبوده ولی به نظر من درست نیست که یه نامحرم مزاحم آدم باشه بالاخره شیطان هر جایی که دو تا نامحرم هست اونجاست.خصوصا اینکه شما ماهواره هم دارید دیگه بدتر.مطمئن باش.
مامان زهرا
18:42 1392/4/11
باید خیلی زودتر مانع میشدی بازاگر محرم شوهرت بود قابل درک بود ولی چون نامحرمه اصلا کار درستی نکردی که اجازه دادی تو این 3 سال پیش شما باشه
مامان مریم
01:29 1392/4/12
اگه جای تو بودم شک نکن با یه اردنگی مینداختمش بیرون.خخخخخخخ
مامان 2 بهونه قشنگ برای زندگی
02:22 1392/4/12
وااااااااااااااااای عجب خانوم صبوری هستی شما ولی متاسفانه مردم دارن از صبوریت سواستفاده میکنن به نظر من شوهرت رو بنداز جلو مطمئن باش از پسر خودشون دلگیر نمیشن من موندم اگه خواهر شما میاومد باهاتون زندگی میکرد مادر شوهره همینجور خونسرد بود ؟؟؟ نه بخدا
مامان انيس
03:18 1392/4/12
یعنی حرفی برام نمونده بزنم والا.................؟!
فقط به جد مطمئنـــــــــم
قضیه ی مهمان حبیب خــــــــــــــــداست این قضیه نبوده..خخخخخخ
فقط به جد مطمئنـــــــــم
قضیه ی مهمان حبیب خــــــــــــــــداست این قضیه نبوده..خخخخخخ
مامان انيس
03:19 1392/4/12
میگــــــم من تکواندوم خوبه بیام.............................؟؟؟
مامان جونی*زی زی*
07:37 1392/4/12
سلام.چی شد؟به خود دختره بگو بابا!منم عروس صبوری بودم ولی گلاب بروتون ... تو دهنم.بخدا من جای تو دارم حرص می خورم.
مامانی
10:20 1392/4/12
به نظر من که خیلی اشتباه کردی
درسته خیلی ارام وصبوری ولی من متوجه شدم آدمها همیشه دنبال منافع شخصی شون هستن
اگه شوهرت مخالفتی نمی کنه، یکم باید بیشتر بترسی
اگه می خوای وجهه ات خراب نشه، شوهرت باید با مادرش صحبت کنه و خودتو مستقیم درگیر نکنی
ولی باید زندگی را به شوهرت زهرمار کنی تا اونم شاکی بشه
اگر هم نمی تونی برین دو تا واحد تو یک ساختمون بگیرین و یک واحد را بدین به دخترخاله
بگین ما اینطوری مواظبش هستیم خودش هم مستقله
فکر می کنم دیگه خاله هم بفهمه کرایه اش را خودش بده
درسته خیلی ارام وصبوری ولی من متوجه شدم آدمها همیشه دنبال منافع شخصی شون هستن
اگه شوهرت مخالفتی نمی کنه، یکم باید بیشتر بترسی
اگه می خوای وجهه ات خراب نشه، شوهرت باید با مادرش صحبت کنه و خودتو مستقیم درگیر نکنی
ولی باید زندگی را به شوهرت زهرمار کنی تا اونم شاکی بشه
اگر هم نمی تونی برین دو تا واحد تو یک ساختمون بگیرین و یک واحد را بدین به دخترخاله
بگین ما اینطوری مواظبش هستیم خودش هم مستقله
فکر می کنم دیگه خاله هم بفهمه کرایه اش را خودش بده
مامانی
10:21 1392/4/12
میهمان گرچه عزیز است ولی همچو نفس
خفه می سازد اگر آید و بیرون نرود
خفه می سازد اگر آید و بیرون نرود
مامان نجمه
01:11 1392/4/13
واقعا درست گفت ماماني:
ميهمان گرچه عزیز است ولی همچو نفس
خفقان آرد اگر آید و بیرون نرود
ميهمان گرچه عزیز است ولی همچو نفس
خفقان آرد اگر آید و بیرون نرود
زهرا مامان ایلیا جون
14:23 1392/4/16
هنوز نتونستی کاری کنی شوهر تو بنداز جلو پاتو بکن تو یه کفش الا بلا باید یره
شاید خواست دکترا شم بگیره
شاید بعد از دکترا هم موند خونتون تا یه جای مناسب برای کار پیدا کنه شاید وقتی کار پیدا کرد هم خواست دوباره از سر کار برگرده خونتون و شب و استراحت کنه و اصلا شاید دلش نمیخواداز تهران بره
شاید اگه خیلی دست دست کنی مجبور شی تو بری تا اون راحت باشه چرا انقدر بی خیالی به مردها اطمینان نکن
شاید خواست دکترا شم بگیره
شاید بعد از دکترا هم موند خونتون تا یه جای مناسب برای کار پیدا کنه شاید وقتی کار پیدا کرد هم خواست دوباره از سر کار برگرده خونتون و شب و استراحت کنه و اصلا شاید دلش نمیخواداز تهران بره
شاید اگه خیلی دست دست کنی مجبور شی تو بری تا اون راحت باشه چرا انقدر بی خیالی به مردها اطمینان نکن
بابا و مامان محمد طاها
12:47 1392/4/24
فیلم دو شب پیش شاید برا ی شما هم اتفاق بیفتتد رو دیدین؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
وااااااااااااااااااااای
وااااااااااااااااااااای
باز هم عموي شما محرم شما بود ولي دخترخاله شو.هر من يك دختر مجرد و از همه مهم تر به شوهر من نامحرمه و براي من تحملش خيلي سخته