سوال و 13 جواب
(آخرین جواب : 93/3/29)آیا تو زندگیتون سوتی هم داشین ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ببخشید دوستان مجبور شدم اون سئوال رو ببندم و حالا شما بگید تا حالا تو زندگیتون سوتی داشتین اگه داشتین میشه بگین چی بوده ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ممنون
ممنون
1393/3/25
#بحث های آزاد
#گونـــاگون
من اگه بودم از خجالت میمردم
ولی دمت گرم کلی خندیدم
یکی از سوتی های من که تکراری موقع فیلبرداری از مجلس یا هر مراسم دیگه همین چند روز پیش جشن تولد سوگند شمع و فش فش دست بچه ها ماماناشون بود همه جیغ و دست و هورا میکشیدند خیلی قشنگ بودسوگند که خیلی ذوق میکرد و دست میزد منم فیلم میگرفتم بعد از روشن شدن چراغها دیدم ای دل غافل دوربین روی اماده بوده و من دکمه ضبط و نزدم خیلی ضایع شدم همه هم ترکیدن از خنده دوباره از اول تکرار شد ولی حال نداد
وای منم این کارو زیاد انجام میدم مثلا تو فکرم قراره یه چی دیگه بگم ولی زبونم یه چیز پرت میگه
واسه من خیلی زیاده از حیطه ی مثال خارجه
مامان سوگند باحال بود
تو بیمارستان عصر روز زایمانم یه مامان جدید آوردند تخت بعلیم که از قضا تو همون بیمارستان موقع ویزیتای هفتگی با هم آشنا شده بودیم.......
پسر من و همه بچه های زایمان اونروزو بستری کرده بودن و نی نی اون دوستم که اسمش هانیه بود و سزارین شده بود رو شب آوردن پیشش که شیرش بده و بعد چند ساعت تلاش خودش و مامانش بچش سینشو نگرفت و پرستار بچه اونم برد بخش نوزادان......فردا صبحش خواهر شوهرش اومده بود ملاقاتش که پرستار نوزادشونو آورد و تحویلشون داد و هانیه بچه رو بغل کرد و خواهر شوهرش کلی قربون بچه رفت و چقدر چشماش مثل داداشمه و لباش مثل خودته و خلاصه 1 ربع تمام اعضای صورت بچه رو به مامان و باباش نسبت دادن و بعد یهو دیدن رو دسبند بچه به اسم دیگه نوشته و همون موقع پرستار اومد که بجه مال اتاق بغلیه و اشتباه شده
من مرده بودم از خنده که مامانش تا صبح بچه به بغل سعی در شیر دهی داشته و نفهمیده بود این بچه خودش نیست و خواهر شوهره هم کلی ذوق که چشای بچه کپ داداششه!!!
اما بگم از سوتی خودم"
چند ماه پیش رفته بودیم هایپر خرید با همسری,داشتیم میچرخیدیم و همسری رفت سمت لوازم صوتی منم بین کتابا مشغول بودم سرمو چرخوندم دنبال همسری بگردم دیدم یه پسره یه خورده اونور تر از من تا نگاهش بهم خورد یه لبخند زد.روم رو برگردوندم و رفتم تو فکر که چقدر این پسره آشناست و من کجا دیدمش و نکنه از بچه های دانشگاه بوده و..... خلاصه که هزار تا فکر کردم.تا برسم پیش همسری چند بار دیگه هم دیدمش و اونم هر بار لبخند تحویلم داد.سریع خودمو رسوندم پیش همسری تا یه وقت سوتفاهم پیش نیاد اما بازم همون نگاه و همون لبخند.دیگه قاطی کرده بودم و داشتم تو دلم زنده و مرده ی یارو رو فحش میدادم که یهو یارو رو شناختم حالا کی بود؟سیاوش خیرابی.
ببینید فکر من چقدر داغونه!جالبه اون موقع هم داشت یکی از سریالاشو تی وی پخش میکرد.
هیچی دیگه هنوزم وقتی میریم هایپر همسری بهم میخنده!