سوال و 12 جواب
(آخرین جواب : 92/8/9)
چه زمانی برای بیان این موضوع مناسب است؟
دختر من 7 ساله وامسال کلاس اولی است وخیلی هم به من وابسته وبه رفتارم مبنی بر محبت کردن ودوست داشتنش حساس است ومن را کاملا متعلق به خودش می داند ولی موردی که ذهنم را مشغول کرده ،این است که من الان در ماه سوم بارداری هستم ومانده ام که چه موقع این موضوع را به او بگویم تا هم از نظر روحی اسیب نبیند وهم به درس اش لطمه ای نخورد وحواسش پرت نشود؟می دانم فعلا زود است اما از چه موقع اورا کم کم اماده کنم؟نمی دانم که خوشحال میشود یا ناراحت که قرار است رقیبی برایش پیدا شود؟ البته خودش همیشه ارزوی خواهر یا برادر داشته است واز این که می دیده که مانند بقیه همسنی هایش نیست وتنهاست ناراحت بوده است اما نمی دانم که ایا با او کنار می اید یا نه؟زایمانم هم اگر دوره طبیعی اش طی شود احتمالا مصادف با امتحانات اخر سال او خواهد بود.شما در این همفکری کمکم کنید واز مامانهایی که چنین تجربه ای را داشته اند می خواهم که از تجربیاتشان بگویند.
واین که این امادگی به چه صورت بیان شود؟
ممنونم که وقت می گذارید وزحمت پاسخ را می کشید.
واین که این امادگی به چه صورت بیان شود؟
ممنونم که وقت می گذارید وزحمت پاسخ را می کشید.
1392/8/7
#بحث های آزاد
#گونـــاگون
نی نی وبلاگی ام (ورود)
نی نی وبلاگی نیستم (ثبت نام)
مامان خدیجه
08:10 1392/8/8
سلام مبارک باشه عزیزم
به نظر من باید همین اول بفهمه بهتره >منم میترسیدم دخترم قبول نکنه این موضوع را ولی من حتی برای ازمایش اولیه هم اونو با خودم بردم و اون هی منتظر جواب بود
و حتی برای مراقبت هم میومد باهام و تو خونه هم دستشو میزاشت رو شکمم و باهاش حرف میزد فکر نکنم دختر گلتون نپذیره این موضوع را
انشالله به سلامتی این چند ماه را بگذرونی خانمی
به نظر من باید همین اول بفهمه بهتره >منم میترسیدم دخترم قبول نکنه این موضوع را ولی من حتی برای ازمایش اولیه هم اونو با خودم بردم و اون هی منتظر جواب بود
و حتی برای مراقبت هم میومد باهام و تو خونه هم دستشو میزاشت رو شکمم و باهاش حرف میزد فکر نکنم دختر گلتون نپذیره این موضوع را
انشالله به سلامتی این چند ماه را بگذرونی خانمی
ماناز
08:38 1392/8/8
دوستان گلم ممنونم بابت پاسخ پس نظر شما این است که از حالا اماده اش کنم؟اول بفهمد بهتر است تا اخر.من خودم نظرم این بود که تا وقتی که نمود خارجی پیدا نکرده چیزی نگویم وبعد هم اگر توضیحی برای این وضعیتم خواست ان موقع کم کم به او بگویم.حالا باز هم نظری بود بفرمایید .بیشتر نگرانی من این است که به خاطر این موضوع حواسش به درسهایش در مدرسه نباشدوفکرش مشغول شود.
مامان اعظم
10:56 1392/8/8
تبریک می گم. انشالله به سلامتی
من با نظر مامان عزیز سهند و سپهر موافقم. بهتره اول ازش بپرسی تا ببینی چه عکس العملی نشون میده و سعی کن زودتر بهش بگی تا بتونه قبل از اینکه زمان امتحاناتش برسه با این موضوع کنار بیاد
فکر نکنم مشکلی پیش بیاد عزیزم.
من با نظر مامان عزیز سهند و سپهر موافقم. بهتره اول ازش بپرسی تا ببینی چه عکس العملی نشون میده و سعی کن زودتر بهش بگی تا بتونه قبل از اینکه زمان امتحاناتش برسه با این موضوع کنار بیاد
فکر نکنم مشکلی پیش بیاد عزیزم.
مامانِ عسل، عماد، آیسا
11:01 1392/8/8
ببخشید دوستان ولی من فکر میکنم طرح پرسش اشتباهه؟ اگه با وجود تعریف مزایا و خوبیها بازم نخواست چی؟؟؟؟ بعد ممکنه فکر کنه اصلاً به نظرش اهمیت داده نشده!!!!
نظر من اینه که بهتره اول از مزایای خواهر یا برادر براش بگید و چند روز بعدش مثل دو تا دوست و دو تا یار بشینین و براش بگید که قراره چه اتفاقی بیفته و هر چه زود تر بهتره . به نظرم حتی برای سونو با خودتون ببرینش تا این فرشته کوچولو را ببینه .
در آخر مبارک باشه و به سلامتی در آغوش بگیرینش. بوووووووس.
نظر من اینه که بهتره اول از مزایای خواهر یا برادر براش بگید و چند روز بعدش مثل دو تا دوست و دو تا یار بشینین و براش بگید که قراره چه اتفاقی بیفته و هر چه زود تر بهتره . به نظرم حتی برای سونو با خودتون ببرینش تا این فرشته کوچولو را ببینه .
در آخر مبارک باشه و به سلامتی در آغوش بگیرینش. بوووووووس.
مامان خدیجه
11:11 1392/8/8
ببین شماها خودتون برای خودتون سخت میگیرید و گرنه هر بچه ای دوس داره خواهر یا برادری داشته باشته فقط ما خودمون فکر میکنیم نکنه بچه با دیدن یه نی نی دیگه تو خونه حسادت کنه
مامان فاطمه
14:15 1392/8/8
عزیزم نظر مامان سهند و سپهر خیلی خوبه
مامان شادی
15:37 1392/8/8
مبارک باشه عزیزم به نظرمن سن دخترتون خیلی خوبه و با تدبیر شما و راهکارهایی که مامانها گفتند حتما میتونه قبول کنه
مامان فاطمه زهرا
16:16 1392/8/8
مبارک باشه ایشالله قدمش خیر باشه منم شک ندارم که دخترتون خیلی هم خوشحال میشه و به نطر من همون کاری که مامان سپهر و سهند عزیز گفتن انجام بدین .
مامان و بابا
18:12 1392/8/8
مبارک باشه منم به پسرم وقتی سه ماهم بود گفتم نذارید دیرتر بشه زودتر بگید من عکس از جنین که کوچک بود نشونش دادم وگفتم نی نی ما الان این شکلیه خیلی خوب قبول کردوهمش کتاب رامیاورد ومیگفت الان چه شکلی است براش جایزه زیادمیخریدم که حس خوبی داشته با شه بهش میگفتم این رانی نی گفته بخرید ازبس تورودوست داره چون پسرم یکدفعه میپرید توبغلم وحسابی مهرش گل میکرد براهمین زودتر بهش گفتم که مواظب باشه درماه اخربارداری هم براش تختخواب خریدم وقبل ازاینکه ببینه گذاشتم خونه بعدکه ازبیمارستان امدم وتخت رادید خیلی خوشحال شد حسادتش کمترشد اما تایک ماه طول کشید تا بااین قضیه کناربیاد اخرش حسادت میکرد وقتی بهش میخواستم شیر بدم پسرم میامد کنارم چنان با حسرت نگاه میکرد تواون دوران فقط باید حواستون به بزرگتره باشه گوچیکه رااصلا تحویل نگیرید وقتی که اون هست مدتها درگیر همین موضوعات بودیم البته میدونم خودتون تجربتون بهتره ومیدونید چطوررقتار کنید واقعا سخته
❤مامان محمد و ساقی❤
00:47 1392/8/9
سلام
من زمانی باردار شدم که پسرم سه ماه بود کلاس اول رفته بود.قبلش همیشه به من میگفت دلم میخواد یه خواهر و یا یه برادر داشته باشم.مدتی برای نماز صبح بیدار میشد و میگفت تو بخون تا من تکرار کنم بعد از نماز میگفت از اتاق برو.یه روز که بیرون از اتاق بودم دیدم داره دعا میکنه که خدا بهش خواهر و یا یه برادر بده.این آمادگی رو در وجودش دیدم.زمانی که باردار شدم دومین نفری بود که این خبر رو شنید.تمام مدت بارداری در کنارم بود و مراحل رشد بچه رو بهش توضیح میدادم.یواش یواش هم بهش میگفتم که باید برای این نوزاد وقت بزاریم تا مثل تو بزرگ بشه و یاد بگیره.آلبوماشو می آوردم و تمام چیزهایی که در نوزادی براش خریده بودیم رو نشون میدادم.طوری آماده شد که برای روز زایمانم لحظه شماری میکرد.زمانی که دخترم به دنیا اومد و چند ماه که گذشت همه اطرافیانم میدیدن که پسرم اصلا حس حسادت نداره.یه کادو هم خریدیم و گفتیم که خواهرت واست آورده و خیلی خوشحال شده بود.
شما هم دخترتون رو آماده کنید.باهاش حرف بزنید.دخترتون تو سن خوبی هست و دخترها عاشق نوزاد هستن.وقتی دخترم به دنیا اومد دو روز بعد پسرم کلاس دوم رفت ولی هیچ مشکلی برامون پیش نیومد.
بهتون تبریک میگم و امیدوارم بارداری خوبی داشته باشین
ببخشید که طولانی نوشتم.
من زمانی باردار شدم که پسرم سه ماه بود کلاس اول رفته بود.قبلش همیشه به من میگفت دلم میخواد یه خواهر و یا یه برادر داشته باشم.مدتی برای نماز صبح بیدار میشد و میگفت تو بخون تا من تکرار کنم بعد از نماز میگفت از اتاق برو.یه روز که بیرون از اتاق بودم دیدم داره دعا میکنه که خدا بهش خواهر و یا یه برادر بده.این آمادگی رو در وجودش دیدم.زمانی که باردار شدم دومین نفری بود که این خبر رو شنید.تمام مدت بارداری در کنارم بود و مراحل رشد بچه رو بهش توضیح میدادم.یواش یواش هم بهش میگفتم که باید برای این نوزاد وقت بزاریم تا مثل تو بزرگ بشه و یاد بگیره.آلبوماشو می آوردم و تمام چیزهایی که در نوزادی براش خریده بودیم رو نشون میدادم.طوری آماده شد که برای روز زایمانم لحظه شماری میکرد.زمانی که دخترم به دنیا اومد و چند ماه که گذشت همه اطرافیانم میدیدن که پسرم اصلا حس حسادت نداره.یه کادو هم خریدیم و گفتیم که خواهرت واست آورده و خیلی خوشحال شده بود.
شما هم دخترتون رو آماده کنید.باهاش حرف بزنید.دخترتون تو سن خوبی هست و دخترها عاشق نوزاد هستن.وقتی دخترم به دنیا اومد دو روز بعد پسرم کلاس دوم رفت ولی هیچ مشکلی برامون پیش نیومد.
بهتون تبریک میگم و امیدوارم بارداری خوبی داشته باشین
ببخشید که طولانی نوشتم.
ماناز
21:49 1392/8/9
دوستان گلم سلام وتشکر بابت تبریک های تان ،خدا را شاکرم که مرا با چنین مهربانانی چون شما اشنا کردجایی که حرف دلم را راحت می زنم وبه دنبال ان پاسخهای دلسوزانه وصادقانه می شنوم.راستش با حرفها ونظرات شما ارامش عجیبی پیدا کردم وفهمیدم که موضوع انقدر ها هم که فکر می کردم سخت نیست وبا کمی درایت قابل حل است .از تک تک شما از صمیم قلبم تشکر می کنم .در همه انها نکات کاربردی نهفته بود که ان ها را دریافتم.
"مامان سهند وسپهر جون "ببینید که اکثریت با شما وراهکارتان موافق هستند.ممنونم که چنین راهکاری پیشنهاد دادید که همه هم ان را قبول دارند.من هم کم کم دست به کار شده ام تا به اصل بیان ان برای دخترم بپردازم.فکر کنم کمی زمان بخواهد.
از دوستانی هم که چنین تجربه ای را داشته اند ودر اختیارم نهادند کمال تشکر را دارم.راستی "مامان جون"اخرین نظر قبل این صحبت من ،درباره موضوعی که فرمودید من هم به نوعی دچارش شدم وان دعای خود دخترم برای این موهبت الهی بود پستی در وبلاگم با این موضوع گذاشته ام البته فعلا رمز دار است اگر کسی مایل بود رمز را در اختیارش قرار دهم.
باز هم از تک تک شما سپاسگزارم که همیاری ام کردید جوابها همه بهترین است ولی نمی خواهم سوال را ببندم تا اگر کسی بعدها مراجعه کرد باز هم به بنده راهنمایی فرماید.
"مامان سهند وسپهر جون "ببینید که اکثریت با شما وراهکارتان موافق هستند.ممنونم که چنین راهکاری پیشنهاد دادید که همه هم ان را قبول دارند.من هم کم کم دست به کار شده ام تا به اصل بیان ان برای دخترم بپردازم.فکر کنم کمی زمان بخواهد.
از دوستانی هم که چنین تجربه ای را داشته اند ودر اختیارم نهادند کمال تشکر را دارم.راستی "مامان جون"اخرین نظر قبل این صحبت من ،درباره موضوعی که فرمودید من هم به نوعی دچارش شدم وان دعای خود دخترم برای این موهبت الهی بود پستی در وبلاگم با این موضوع گذاشته ام البته فعلا رمز دار است اگر کسی مایل بود رمز را در اختیارش قرار دهم.
باز هم از تک تک شما سپاسگزارم که همیاری ام کردید جوابها همه بهترین است ولی نمی خواهم سوال را ببندم تا اگر کسی بعدها مراجعه کرد باز هم به بنده راهنمایی فرماید.
مي تونيد الان ازش بپرسيد كه مي خواد يه خواهر يا برادر داشته باشه ؟ اگر اون بياد خوشحال ميشه ؟ بعد چند روز صبر كنيد و تا حسابي خيال پردازي كنه و خودتونم باهاش همكاري كنيد و از كارهاي با مزه نيني بگيد بعد از يه مدت بگيد كه در صورتي كه ني ني بياد من همش بايد بغلش كنم و به نيني رسيدگي كنم شير بدم ... تو كمكم مي كني؟ تو براش لباسهاش و مياري با كمك هم تنش كنيم ؟ و از اين جور صحبتها.
در نهايت هم ني ني بايد براش يه هديه اي كه خيلي دوست داره و خيلي ويژه هست و با خودش بياره... اميدوارم به راحتي بپذيره خانمي.