مامانا کمک...............دارم میمیرم از خستگی .....

♫الهام مامان آوینا♫ 17:05 1392/5/10 سلام به نظرم فقط باید صبر پیشه کنی... این روزها و شب ها برای همه ما مادرا تکرار شده.. دختر من اوایل شیرم کم بود مجبور شد تا 21 روزی شیرخشک هم به صورت کمکی بهش بدم وای خدای من نمی دونی به حالا اون موقع شیشه می خورد و دیگه شیر من را نمی گرفت انقدر سختی کشیدم البته خواهرم هم از لحاظ روحی خیلی کمکم کرد و بعد که شیر من را گرفت دیگه اصلا لب به پستونک و شیشه نزد ... الانم که تقریبا 16 ماهه هست دیگه شیشه و پستونک نمی گیره و اینکه خیلی طبیعی هست بچه ها دقیقا مواقعی که بخوان دندون در بیارن کم غذا میشن و گاهی مثل دختر من تب شدید می کنن و فقط و فقط هم شیر مادرشون را می خورن و فقط این ماییم که باید صبر پیشه کنیم...

مامان آبتین 19:10 1392/5/10 سلام عزیزم از متنی که نوشتی و معلومه با عجله و استرس و خستگی نوشته شده
وضعیتت رو درک کردم ! اگه بهت بگم تا زمانی که پسرم رو از شیر گرفتم فقط 3شب 3 ساعت خواب راحت داشتم باورت نمیشه ! دقیقا هر10 دقیقه پسرم از خواب بیدار میشد و جز با شیر خوردن آرامش نداشت . چند نمونه تخت و گهواره و جای خواب مختلف هم نتونست کمکم کنه . حتی فرصت غذا درست کردن برای خودم رو هم نداشتم خلاصه اینقدر زجر کشیدم تا 23ماهه شد و نه اینکه صد در صد
اما حداقل 70 درصد خوابش بهتر شده هرچند ساعات خوابش خیلی وقتها بهم میریزه و شب نخوابیهام ادامه داره هنوز اما مثل گذشته نیست!
اما علت : اول اینکه کولیک داشت و اکثر پسرها همینطورن ! دوم اینکه زردی داشت
و ما زیر دستگاه فتوتراپی تا سه روز هر ساعتی یکبار می بایستی از خواب بیدارش کنیم شبها و الگوی خوابش افتضاح شد! سوم اینکه به توصیه ی مادرشوهرم و البته دکترش بهش شیر خشت دادم که بعدها فهمیدم این دارو بچه رو بیقرار میکنه ! چهارم اینکه یه کارشناسی توی برنامه تلویزیونی توصیه کرد به محض اینکه بچه نق زد برین سراغش و اصلا نزارین گریه کنه چون بعدها یاد میگیره که به خاطر هرچیزی گریه کنه !!!!!!!!من هم هیچوقت نزاشتم جیکش دربیاد و فوری آرومش میکردم یا بهش شیر میدادم ولی واقعا نتیجه عکس گرفتم چون فقط خودمو زجر دادم! پنجم : دمای محیطه ! دماسنج خیلی کمکم کرد تا حداقل کمی آرامش داشته باشم چون پسرم رو خیلی گرم میگرفتم و فکر میکردم سرما میخوره ! بیچاره بخار از سرش بلند میشد و من بی تجربه کلاه سرش میکردم !حالا شما باید علت رو پیدا کنید! و بعد اون عامل رو حذف کنید...
حتما دلیلی هست ...من الان به علتها پی بردم که دیگه گذشته امیدوارم شما
با آرامش با مشکل برخورد کنید و فکر نکنید فقط شما مشکل دارید اصلا مادر بودن
یعنی زجر فراوان ...بایک لبخندش هم همه ی زجرهاشو از یاد میبری
آرام و صبور و شاد باش هرچند سخته ...وقتی تو استرس داشته باشی روی شیرت تاثیر میزاره و بچه بدتر میشه....حق یارت!

مامی مرمر 05:24 1392/5/11 عزیزم فقط باید تحمل کنی...چاره ای نداره..ما هممون گرفتاریم.اصلا بچه هایی که شیر مادر میخورن وابسته مامانشوهن...کسرای منم تا صبح باید تو دهنش باشه...الان 1 سال و 1 ماهشه..منم دیگه عادت کردم..مشتاقانه منتظرم که 7 ماهه دیگه شیر ازش بگیرم...

مامان فاطمه حلما 18:45 1392/5/11 سلام مامان گلی.منم فر میکنم که باید کنارش بخوابی و شیر بدی خوابش سنگین شد سینه رو در بیاری.جند باری اذیت میشی گریه میکنه اما تحمل کنی یادش میره.