سلام مشاوره میخوام خیلی داغونم...

مامان مینا 17:50 1391/9/14 مادر یعنی سرار رنج و عذاب...
این چیزیه که ما خودمون انتخاب کردیم و مسئولیتیه که ما خودمون زیر بارش رفتیم. توکل به خدا کن و سعی کن تحملت رو بالا ببری. در ضمن درسته ما مادرها یه جاهایی سختیهایی میکشیم که اونایی که مادر نشدن نمیکشن ولی خودمونیم یه لحظات شیرینی هم داریم که اونا رو با هیچی عوض نمیکنیم. به خنده های پسرت فکر کن... به لحظه های قشنگی که برات ساخته فکر کن ... به آینده فکر کن که قراره بابت همه این شیطنت هاش ازت معذرت خواهی کنه چون نا دانسته این کار ها رو میکنه. اصلن خودمونیم... مگه خودمون مادرامونو اذیت نمیکردیم؟؟؟

وبلاگ کودک من 23:41 1391/9/14 سلام. مادر همینه دیگه. باید صبوری کنید .
در مورد پسر گلتون که می گید لج می کنه الان نگاه کردم دیدم انگار 18 ماهشه. اقای دهنوی در مورد این سن می گه سن 18 ماهگی بدترین سن برای مادرهاست. تو این سن بچه ها از برعکس انجام دادن کارها لذت می برن. می گی بیا می ره. می گن نه انجام می ده و ... البته ممکنه زودتر از 18 ماهم شروع بشه.
خانمی خودت رو اروم نگه دار. وقتی دخترم اذیتم می کنه و به نهایت عصبانی می رسم با خودم می گم : خودت خواستی بچه بیاری. یادته برای بارداری چقدر تلاش کردی. خیلی ها عاشق همین اذیت کردنهای بچه ها هستن و دوست دارن یکی از این بچه ها رو داشته باشن ولی متاسفانه...
سن بچه ها اینجوره که بزنن و بشکنن. عاشق کجنکاوی هستن.
می دونی کتاب رفتار کودک رو گرفتم که رفتار بچه ها رو از بدو تولد تا 9 سالگی می گه. از اونوقتی که این کتاب رو می خونم رفتارهای دخترم برام عادی شده و اقتضای سنش می دونم و دیگه عصبی نمی شم. ببخشید خیلی حرف زدم.

مامان سحر 10:13 1391/9/15 سلام بچه ها تو هر مرحله از رشد کارهای خاصی یاد میگیرین انگار که میخوان مارو امتحان کنن که چند مرده حلاجیم!
من پسر بزرگم وقتی توسن 18ماهگی بود شروع شیطنت های خاصش بود...من از کنار درخواستهایش بی تفاوت رد میشدم واصلا حالت چهره ام را تغییرنمی دادم ودر ضمن کارهای دیگه رو تعطیل میکردم وبا سورنا بازی میکردم.عزیزم شعر وترانه زیاد براش بخون روزی 20بار 50بار....بزار سرش گرم بشه صدات رو در حین انجام کار یا بازی بلند ویا تغییر بده تا توجهش به شعر وقصه جلب بشه ومعطوف شما بشه.....راستی بعضی وقتها مشکلات جانبی باعث عصبی شدن وافسردگی میشه وبه نظر من باید درمان بشه...من این دوره رو گذروندم ویکسال دارو مصرف کردم والان به شکر خدا 2ساله که اعصابم بهتر شده وهمیشه غسل صبر زینب میکنم به نظرم خیلی آرومم میکنه......

مامان و بابایی 02:14 1391/9/16 سلام مهربونها.ممنون از این آرامشی که بهم دادین.سعی میکنم به نصیحتهای خوبتون گوش کنم.امروز رو همینجوری که گفتید انجام دادم و پسرم هم کمتر لج کرد.و خیلی اعصابم رو کنترل کردم و خودم رو زیاد تحت فشار قرار ندادم.مرسی از همراهی خوب و مفیدتتون.راستی مامان سحر جان شاید حق با شما باشه از وقتی که خونمون رو فروختیم و رفتیم مستاجر شدیم شاید به خاطر همین باشه که الان من وشوهری زیر فشار مالی زیادی هستیم چون اگه خدا بخواد مشغول ساختن یه خونه ی جدید هستیم.احتمالا چون تا حالا مستاجر نبودیم و واقعا راحت نیستم و همش در حال تمیز کاری هستم.چون با صاحبخونه که فامیلمون هم هست توی یه آپارتمانیم.الان بیشتر فکر میکنم خودم بیشتر مقصرم تا بچه ی بیگناهم.سعی میکنم که این جور چیزا رو درگیر رشد و تربیت بچم نکنم.