سلام.راهنمایی مبخواستم

ماناز 08:16 1392/6/5 دوست عزیز شما لازم نیست بچه را روی همان تخت خودتان بخوابانید واین کار اصلا هم درست نیست .می توانید تخت بچه را کنار تخت خودتان قرار دهید طوری که شما از یک طرف به بچه نزدیک باشید واز طرفی هم پیش همسرتان هستید وهم فضای تختتان اشغال نمیشود.من خودم هم تا موقعی که دخترم را پیش خودم می خواباندم همین کاررا می کردم.برخی مادران اشتباه می کنند وبچه را بین خود وهمسرشان می خوابانند که علاوه بر مشکلاتی که ذکر کردید باعث میشود بعدها بچه به سختی از والدین جدا بخوابد.روی تخت خودش اما کنار شما .شاید مجبور باشید کمی دکور اتاق خوابتان را عوض کنید اما هر طور شده این کاررا بکنید.هیچوقت از همسرتان به خاطر بچه جدا نخوابید چون بعدها جبرانش سخت میشودوبیشترین اسیبش را زنها باید متحمل شوند.

مام 10:14 1392/6/5 خب عزيزم ميشه بگي چرا جدا خوابيديد اينهمه وقت؟؟
به نظر من كه شما بعد از زايمان بيشترين نياز رو به آغوش همسرتون داشتين و اين مهمترين چيز بود براي داشتن روحيه خوب براي رسيدگي به بچه. من با اينكه همش پيش هم بوديم با همسرم ولي طوري شده بودم كه تحمل نداشتم همسرم يه لحظه براي خريد يا كاري بيرون بره از منزل و عصبي مي شدم و همش دوست داشتم كنارم باشه و كمكم كنه يا بهم رسيدگي كنه. اين حس ها تا يه مدت بعد از زايمان طبيعيه.
واسه خوابيدن از ابتدا منم همون كاري و كرده بودم كه ماناز جون گفتند. با اينكه دوقلو داشتم هر دو رو روي يه تخت جدا در يك سمت تخت خودمون مي خوابوندم و خيلي خيلي راحت بود همه چيز. حتي يك دفعه هم هيچكدام از بچه ها رو روي تخت خودمون نخوابوندم.
شما حتما بايد روش كاري خودتو تغيير بدي تا همه چيز تغيير كنه.

مامان نجمه 11:50 1392/6/5 به نظر من به بهانه اي مثل اينكه كمرتون روي تخت درد گرفته روي زمين بخوابين. به شوهرتون محبتتون رو زياد كنيد چون اومدن بچه باعث شده شما به اون توجهتون كمتر بشه و همسرتون هم نسبت به شما كم توجهي كنه. همسرتون رو زياد در كارهاي بچه تون دخالت بدين تا هم حس مسئوليت پذيريش بالا بره و هم همه زحمتها رو شما نكشيد و هم شما رو درك كنه كه كارهاي بچه زياده و اين طبيعيه كه شما توجهتون به او نسبت به قبل كمتر بشه. از طرفي به خودتون برسين لباسهاي راحتي و زيبا بپوشيد آرايش كنيد لاك بزنيد موهاتون رو مرتب درست كنيد و سعي كنيد اونو به اين شكل تحريك كنيد و به سمت خودتون بكشيد چون توجه به مردها يعني همين.
و شايد هم اينجور نيست كه اون نسبت به شما كم توجه شده بلكه فكر مي كنه شما سرگرم بچه هستي
اميدوارم راهنمايي من به دردتون بخوره شاد و پيروز باشيد

مریم مامان دونه برفی 12:32 1392/6/5 سلام خانم گل
درسته که با اومدن بچه یه کم فاصله عشقولانه بین زن و شوهرها زیادمیشه ولی خود این وروجک کوچولو خیلی مواقع بایه خنده اش کلی غصه هارو پاک میکنه .
من هم اوایل تولد پسرم احساس دوری از همسرم داشتم ولی اجازه ندادم این اتفاق ادامه پیدا کنه . این بود که بلافاصله بعداززایمان با تخت خداحافظی کردیم و اومدیم تو اتاق پسرم هرسه روزمین خوابیدیم .گاهی وقتها هم رو تخت خودش میخوابونمش تا عادت کنه چون بعدازاینکه از شیرگرفتمش باید از اتاقش اسباب کشی کنیم که اونهم مرحله داره اول امیرعلی پیش مامان دوم امیرعلی روتخت و مامان بابا پایین روزمین سوم امیرعلی تنها رو تختو مامان بابا تو اتاق خودشون.
حسن این کاردراینه که الان امیرعلی حسابی به اتاق خودش عادت کرده و احساس آرامش میکنه و هم این که بچه باعث جدایی منو همسرم از هم نشده .وفقط گاهی وقتها که همسرم میخواد پسرشو بغل کنه امیرعلی میاد وسط .

مامان نی نی 15:26 1392/6/5 عزیزم ما هم روی یک تخت جا نمیشدیم کلا تختمونو جمع کردیم و حالا سه تایی با هم توی پذیرایی میخوابیم روی زمین. من وسط میخوابم و نی نی و همسری کنارم زودترم بچه رو میخوابونم و بعدش با همسری میوه میخوریم و تلویزیون میبینیم تو هم بهتره بیاین یه جایی بخوابین که برای هر سه تون جا باشه بچه میاد که زندگی رو شیرین تر کنه اجازه نده که تو رو از همسرت جدا کنه موفق باشی عزیزم

مامان سوده 17:12 1392/6/5 به به مامانها همه چی رو گفتن و کاملا درست هم گفتن عزیزم مشکل اینه که ما تو بچه داری زیاد تجربه نداریم و زمان میبره تا بتونیم تو زندگی در کنار پرورش کودکمون همه جوانب رو هم در نظر بگیریم
اما اصلا غصه نخور با یه تلاش و تغییر کوچولو میتونی اوضاع رو کنترل کنی
فقط اعتماد به نفس داشته باش مشابه این مسایل واسه همه پیش میاد

مامان فاطمه حلما 23:31 1392/6/5 سلام.ممنون از راهنماییای همتون..رااستش دلیل این جدایی من نیستم.این شوهرم هست که از من دوره با اینکه بارها بهش نامه نوشتم یا رودر رو حرف زدم که این سردی داره منو دیوانه میکنه اما اصلا ب ه حرفام توجه نمیکنه.میگم بیا رو زمین بخوابیم میگه شما دیر میخوابین من فردا مجبورم زود برم سر کار نمیتونم مثل شما دی بخوابم.البته همسرم یه بیماری داشتن به خاطر مصرف داروهاش سرد شده.هرچد میگم برو دکتر نمیره.خیلی نارااحتم.احساس میکنم دیگه نمیتونمهم سخت میگذره/بازم ممنون از راهنماییاتون