سوال و 24 جواب
(آخرین جواب : 93/6/12)دخترم حساس زودرنج ووعصبی شده.......چه کنم؟؟؟؟؟؟؟
سلام به دوستان خوبم لطفآ بازم بهم کمک کنید من مدتیه خیلی به هم ریختم
از مشکلاتم که قبلآ برام پیش اومد وحسابی رو اعصابم اثر گذاشته وهمه این کمبودهایی که الان دارم وعلتش را بیشتر همان می دانم ،می گذرم و........
دوستان من در مورد دخترم که 4 ماه دیگه 5 ساله میشه خیلی نگرانم خیلی زیاد حساس شده یعنی همش می خواد توجه من به طرفش باشه با وجود همه مسئولیت های خونه که به دوش بنده هست وجناب همسری فقط بیرون کار می کنن ونمتونن بهم کمک کنند وبه بچه ها برسن ومنم وقتم تنگ هست با یه بچه 22 ماهه که خیلی شرایط برام سختتر شده به زور به کارهای خونه سروسامون میدم ولی اینجا احساس می کنم داره در حق بچه ها ظلم میشه و اصلآ نمیرسم باهاشون از لحاظ آموزشی کار کنم فاطمه دوساله نیمه بود حدوه 30 شعر یادش داده بودم وکلی چیزهای دیگه که حتی تو اون سن قابل مقایسه به بچه های اطرافمون نبود ولی الان نموداراین پیشرفت بالاتر نرفته خواهش می کنم بهم بگید من چطور می تونم برنامه ای داشته باشم که دخترم وحتی پسرم را دوباره به طرف بالا سوق بدم چه چیزهایی برا کمک آموزشیشون لازم هست اصلآ گیج شدم نمی دانم از کجا شروع کنم چطور وقتم را تنظیم کنم یه کم زیادی هم حساس شده زود از هرچیزی ناراحت میشه بعضی وقتها هم حرفمو گوش نمیده لجبازی هم که می کنه قبلآ اصلآ اینجوری نبود احساساتی وعاطفی هست که دارم پیشش کم میارم هرچی حواسم به طرفش میره بیشتر بهش توجه می کنم انتظارش بیشتر میشه با این حساسیتش چه کنم؟ میشه این حساسیت را از بین برد؟آیا فکر می کنید مشکل از خودمه ؟ اگه سوالی تو ذهنتون پیش آمد لطفآ بگید جواب میدم شاید با کمک وتجربه هاتون بتونم مشکلاتم را حل کنم البته وجود پسرم که فاصله سنیشون باهم کم هست هم بی علت نیست چطور می تونم عصبانیت وحساسیت دخترم که کم کم پسرم هم داره ازش یاد میگیره را از بین ببرم؟؟؟؟؟؟لطفآ دقت کنید که سرکارم با دوبچه هست اگر یکی بود خیلی راحت تر بود کنارآمدن باهاش........ممنون مامانای باتجربه این مهمترین مسئله ای هست که فعلآ درگیرشم اگه بهم کمک کنید وحل بشه یه عمر دعاتون می کنم
از مشکلاتم که قبلآ برام پیش اومد وحسابی رو اعصابم اثر گذاشته وهمه این کمبودهایی که الان دارم وعلتش را بیشتر همان می دانم ،می گذرم و........
دوستان من در مورد دخترم که 4 ماه دیگه 5 ساله میشه خیلی نگرانم خیلی زیاد حساس شده یعنی همش می خواد توجه من به طرفش باشه با وجود همه مسئولیت های خونه که به دوش بنده هست وجناب همسری فقط بیرون کار می کنن ونمتونن بهم کمک کنند وبه بچه ها برسن ومنم وقتم تنگ هست با یه بچه 22 ماهه که خیلی شرایط برام سختتر شده به زور به کارهای خونه سروسامون میدم ولی اینجا احساس می کنم داره در حق بچه ها ظلم میشه و اصلآ نمیرسم باهاشون از لحاظ آموزشی کار کنم فاطمه دوساله نیمه بود حدوه 30 شعر یادش داده بودم وکلی چیزهای دیگه که حتی تو اون سن قابل مقایسه به بچه های اطرافمون نبود ولی الان نموداراین پیشرفت بالاتر نرفته خواهش می کنم بهم بگید من چطور می تونم برنامه ای داشته باشم که دخترم وحتی پسرم را دوباره به طرف بالا سوق بدم چه چیزهایی برا کمک آموزشیشون لازم هست اصلآ گیج شدم نمی دانم از کجا شروع کنم چطور وقتم را تنظیم کنم یه کم زیادی هم حساس شده زود از هرچیزی ناراحت میشه بعضی وقتها هم حرفمو گوش نمیده لجبازی هم که می کنه قبلآ اصلآ اینجوری نبود احساساتی وعاطفی هست که دارم پیشش کم میارم هرچی حواسم به طرفش میره بیشتر بهش توجه می کنم انتظارش بیشتر میشه با این حساسیتش چه کنم؟ میشه این حساسیت را از بین برد؟آیا فکر می کنید مشکل از خودمه ؟ اگه سوالی تو ذهنتون پیش آمد لطفآ بگید جواب میدم شاید با کمک وتجربه هاتون بتونم مشکلاتم را حل کنم البته وجود پسرم که فاصله سنیشون باهم کم هست هم بی علت نیست چطور می تونم عصبانیت وحساسیت دخترم که کم کم پسرم هم داره ازش یاد میگیره را از بین ببرم؟؟؟؟؟؟لطفآ دقت کنید که سرکارم با دوبچه هست اگر یکی بود خیلی راحت تر بود کنارآمدن باهاش........ممنون مامانای باتجربه این مهمترین مسئله ای هست که فعلآ درگیرشم اگه بهم کمک کنید وحل بشه یه عمر دعاتون می کنم
1393/6/7
#کودک
#تربیت و آموزش كودک
نی نی وبلاگی ام (ورود)
نی نی وبلاگی نیستم (ثبت نام)
منم بعد فوت مامانم که همه یه جورایی تنهام گذاشتن و تنها پشت و پناهم خواهرم شد منم بهش وابسته شدم و روش حساس شدم و همش دلم می خواست مال خودم باشه و الانم اینجوریم من بیشتر رو کارای خواهرم از جمله با تلفن حرف زدنش حساس شدم و عصبی می شم و مدام غر می زنم که بیا غذات سرد شد و از این حرفا و باهم بحثمون می شه که به نظرم نمک هر زندگیه منم خیلی از حرفای خواهرم ناراحت می شم و می ریزم تو خودم و بعد تو خفا گریه می کنم به نظرم گذر زمان خیلی چیزا رو حل می کنه به نظرم هرکاری که ناز گلتون بهش حساسه رو یه مدت انجام ندین و به کلاسهایی که دوست داره بفرستید من از وقتی که رفتم سرکار خیلی روحیم بهتر شده و یکم از حساسیتم کم شده
در مورد دخترتون رفتن تو جمع همسن و سالهای خودش خیلی خوب جواب میده اینکه یکی دوساعتی و بتونه فقط بازی کنه این طوری هیجانات منفی هم ازش دور میشه......... اگر امکان مهد گداشتن و ندارین یا اینکه ممکنه برادرش تو خونه بهانه اش و بگیره در هفته حداقل 3 روز ببریدشون یه پارک نزدیک خونه و بزارین با دوستاشون بازی کنن..... شاید این طوری وقتی هیجانش تخلیه میشه دیگه عصبی نباشه و حوصله اش بیاد سر جاش
بخاطر شرایط سخت خودت و اینکه دائم توی تنش و کار هستی و واقعا نمی رسی اون طور که دلت می خواد با بچه هات باشی یه جورایی روی روحیه ی حساس فاطمه جون تاثیر گذاشته و یه جور مکانیزم دفاعی رفتاری در وجودش شکل گرفته که باعث زودرنجی و حساسیتش شده
عزیزم تحقیقات ثابت کرده بچه ها و مخصوصا دختران زود رنج و حساس از قوه تخیل و استعداد بالایی برخوردارند. کافیه یه کم فکر کنی تا متوجه بشی که فاطمه جون واقعا چطور می تونه به آرامش فکری و شادی برسه.
مهدکودک خیلی خوبه و من واقعا تاثیرش رو پارسال توی رفتار دخترم مشاهده کردم. ارتباط بیشتر با همسن و سالان و بازی و نشاط باعث تخیلیه ی انرژی منفی بی حوصلگی فاطمه جون میشه ولی تا اون موقع شما می تونید یه کار جالب که خودم توی خونه با فاطمه انجام دادم و فقط نیم ساعت وقتم را گرفت انجام بدی و این کار را روزانه ادامه بدی شاید برات سخت باشه اما با یه کم تمرین به راحتی از پسش برمیای
من توی خونه با نمایش عروسکی مفاهیم بد و خوب رو به فاطمه آموزش می دادم. میز سبک پلاستیکی اگه داری مثل یک حصار قرار بده و چند تا عروسک رو از پشت بگیر و حرکت بده و باهاش یه داستان جالب و یه کم خنده دار بگو و اجرا کن. جیغ زدن و عصبانیت و ... همه ی این رفتارها را از طریق عروسک ها منتقل کن که چقدر ناشایسته
در مرحله بعد از فاطمه هم کمک بگیر که نقش یه شخصیت رو بازی کنه و لذت ببره هم از همکاری و هم از نمایش
موفق باشی عزیزم
ناهید گلم اول از همه خودت آروم باش تا رو بچه ها هم تاثیر بزاره این آرامشت و بعد هم بیشتر بیرون ببرشون....مثل پارک ،خانه اسباب بازی و بیرون تا هم تخلیه انرژی بشن و هم خیلی چیزا با بچه ها یاد میگیرن
مهد هم گزینه خوبیه برای آموزش....چون الان دو تا دسته گل داری و فرصتت برای آموزش به یکی کمه
اخرش شماشاغل محسوب میشین وقت زیادی برای رسیدگی به فاطمه را ندارین
شاید در کل خانواده شما منظورم خودت وهمسرت نیستی مل خانواده همسری وخودت به پسرا بیشتر از دخترا اهمیت میدهند
وفاطمه اینا دیده ویه جوری روی ذهنش تاثیر گذاشته وناراحت شده
بالاخره پروژه پوشک گیری واز شیرگرفتن خیلی وقت گیره وانرژی بر بنابراین کمترمیرسی به فاطمه توجه کنی
بهتره همسرت یا مادرشوهرت یامادروخواهر خودت بهت کمک کنندتا زمانی برای تنها بودن باهاش داشته باشی
شاید محمدرضا هر کاری میکنه دعواش نمیکنید.ولی کوچیمترین کارفاطمه را بهش تذکر میدین
یاگاهی اوقات برای اینکه به روح لطیف بچه کوچیکتر ضربه نخوره بچه بزرگترا دعوا میکنند
اینایی که گفتم فقط احتمالات هستندکه میتوانند باعث زود رنجی بچه هابشن
اون چندروزی که فاطمه تنها بوده احساس مسئولیت پیدا کرده ومواظب داداشش بوده
احتمالا رابطه اش با پدرش خوب بوده وخودشو حای باباش گذاشته ودیده باید مهربون باشه
شایدم اصلا رابطه خوبی با پدرش نداره وزمانی که پدرش خونه نبوده فاطمت احساس ارامش بیشتری کرده وخوش اخلاق شده
درمورد مهد کودک برو بهترین مهدا پیدا کن وبامربیش صحبت کن وبگوشرایطش چیه
یک هفته بروبشین تومهد
کمکم خودش خجالت میکشه میبینه همه دوستاش ماماناشون رفتندفقطشماموندی
بهت میگه مامان شماهم برو
البته بهتره مهدب بنویسی که هرماهی که رفت پولشو بدی ازاین مهدای 9ماه نره که اگه اونجا بنویسیشو نره همش ضرره
در مورد توجه بین پسر ودختر اتفاقآ تو خانواده های ما بیشتر به دختر توجه میشه از این لحاظ مشکلی نیست خانواده همسری هم بیشتر به فاطمه تمایل دارند تا به داداشش
ودر رابطه با پدرش هم خیلی با هم جورن دنیای همسری فاطمه هست اگر من یه وقت دعواش کنم باید به همسری حساب پس بدم که چرا دعواش کردم خلاصه جایگاه خاصی درپیش باباییش داره
دخملیت داره از باباییش باج میگیره و حالا که باباش نیست آروم تر شده چون میدونه اگه بیشتر از حدش بگذرونه طرفدارش نزدیک نیست تا خودشو براش لوس کنه ...پس خیلی با سیاست که خاص بچه های این دوره هست موقعیتشو درک کرده و داره باهات همکاری میکنه
دوستم با همسرت صحبت کن و بگو جلو دخترت هیچ وقت طرف اونو نگیره تا بدونه که شما با هم متحد هستین و حرفتون یکیه که حرفت برای دخملی نازت برش داشته باشه...منم خیلی با همسرم صحبت کردم تا بتونم اندکی ....فقط اندکی قانعش کنم که اگه برخلاف میل پسرم حرف میزنم و همسرم نظر دیگه ای داره اون لحظه چیزی نگه و تاییدم کنه تا پسرم یاد بگیره تصمیممون یکیه...قبلا که جلوش میگفت حالا سخت نگیر و کوتاه بیا...تموم بود....دائم بهانه میگرفت و خودشو لوس میکرد و تا چیزی برخلاف میلش میگفتیم باباشو صدا میکرد....توقعش هم از همه زیاد بود که مثل باباش نازشو بخرن و بهش توجه کنن ولی با روش درست الان خیلی بهتر شده و میدونه احترام و لبخند درقبال اینه که خودش هم اینو رعایت کنه
مریم جون راست میگی بعضی وقتها باباش جلو خودش بهم میگه که دیگه چیزی بهش نگم تا حالا چند بار بهش گفتم جلو خودش چیزی نگو تا لوس وحساس نشه تا حد زیادی هم قبول کرده وسعی میکنه جلوش چیزی به من نگه وبعض اوقات هم شده به خود فاطمه تذکر میده ولی نمی دونید چقدر به فاطمه علاقه داره بعضی وقتها قرارمون یادش میره
من درباره سن دختر گلت تجربه ندارم ولی درباره پسر من دو هفته طول میکشه و این دو هفته با جیغ و هوار و گریه میگذره ولی با بی نفاتی میفهمه خواسته های بی موردش جواب داده نمیشه و تو این دوره یواش یواش اون عادت بد از سرش میفته....من تا حالا دو تا دوره داشتم ولی بعدش خیییییییییییییلی خییییییییییییییلی بهتر شده....دیگه به من آویزون نیست....خودش بازی میکنه....گیر نمیده و بهانه هم نمیگیره و تا میخواد الکی گریه کنه یادش میفته که فایده نداره و زود تموم میکنه.....اگه اعصابشو داری شروع کن ولی باید خیلی تحمل داشته باشی....عصبی نشی..داد نزنی...فقط بگو خودت کارت رو انجام بده....من دستم بنده....کار دارم و بعد اصلا به بهانه جویی هاش نه توجه کن و نه اهمیت بده....موفق باشی عزیزم
خلاصه پوستمونا کنده
دیروزم گیر داده بود بریم خرید اونم حایی که ضساعت باما غاصله داره خودت در جریانی ماشین خراب شد ورفت تعمیرگاه .....هرچی توضیح میدیم صبرکن درست بشه بعد گوش نمیداد
یه ایده رفتن به سینما اونم شهر موشها اومد توذهن مامان
اول گفت نمیام بعد گفت میام ولی با دخترداییم .....اونا مهمونی بودند
بعد گفت پس نمیام.....نه میام.....لباسامو بپوشون.....چی بپوشم......دستشویی تبردیا........بپوشونم......واین قصه ادامه داشت
نه من پوشوندمش نه مامان ........دختر داره 8سالش میشه هیچ کاری نمیکنه
اونم قهر کرد که نمیام ماهم مثلا رفتیم توحیاط تا کاراشو سریع بکنه بیاد
پاشو کرده بود تو یه کفش که نمیام
رفتم دنبالش که بپوش بریم گفت نمییام
خلاثه رفتیم توخیابان که صدا جیغش هغتا خونه رفت
من میترسم بیاین کمک توروخدا بیاین
دیگه از دیروز تاحالا نق زدناش کمتر شده وامیدوارم هرروز بهت بشه
اگه گفتی وقتی جیغ میزد کی رفت اماده اش کرد واورد؟
آخی پس دخترها همچنان نازشون رواست راستش دیروز تا حالا فاطمه را زیاد باهاش کلکل نمی کنم یعنی هرچی جیغ می کشه ومیگه من اینو می خوام وانو می خوام چیزی نمی گم جز با گوشه چشم نگاش می کنم که این بدترین چیز براش هست داداشش رو هم که چند بار هول داد وزدبهش هیچی نگفتم دیدم بعدش خودش اومد باهاش کلی بازی کرد ونازش کرد انشالله که بتونم با این برخوردهام بهتر بشه من فکر کنم توجه بیش از حد حساس وزودرنج وپرتوقع شون کرده
فرناز خانم هم حتمآ کلی هوادار داره که اینقدر ناز نازی وبهانه گیری تشریف داره فداش بشم چکار کنیم این دوران هم می گذره عزیزم شما خوبه برا آینده خوب بلدی با بچه خودت چطور رفتار کنی کلی تجربه کسی کردی
اولش شاید بدتر هم بشه ولی بعد یهو ورق برمیگرده...خصوصا همسرت که اومد ممکنه دوباره شروع کنه ولی با همسرت صحبت کن و بگو انگار اصلا صداشو نمیشنوی....بگو فقط دو هفته همکاری کن و وقتی با گریه و خشونت چیزی میخواد حتی باهاش حرف نزن ...نه حتی پرت کردن حواسش تا بدونه شرایط عوض شده و اون هم باید موضعشو عوض کنه....موفق باشی خانومی