سوال و 10 جواب
(آخرین جواب : 92/12/4)
خسته شدم
سلام مامانا من بابلسری هستم ولی ب خاطر کار شوهرم اومدیم ماموریت زاهدان خسته شدم الان دوساله هستیم یه سال دیگه مونده تموم شه همشری کسی هست دوستدارم باهم دوست شیم
1392/12/4
#نی نی های شهر من
#مازندران
مامان سارا
13:32 1392/12/4
الهی عزیزم من فریدونکناری هستم مشهد ازدواج کردم تمام دوستام بابلسری هستن گفتی بالسر دلم هوای اونجا رو کرد. عزیزم منم داشتم دق میکردم ولی از وقتی دخملم اومده تحملش برام راحتتر شده تمام وقتمو صرفش میکنم تا دلتنگی یادم بره حالا خوبه یک سال دیگه بر میگردی من چی بگم که تا آخر عمرم غریبم ولی خدا بزرگه واسه خودت دوست پیدا کن اونجا بیا با هم دوست بشیم اینجوری با هم در تماس باشیم. خودمونیم از وقتی اومدم تو وبلاگ مامانای عزیز و مهربون وبلاگی همین یه ذره ناراحتیمو از بین برن کلی دوست پیدا کردم
مامان مرضیه
13:54 1392/12/4
عزیزم برو تو قسمت ارشیو اطلاعات شهری ببین کسی هست یانه؟دلتنگی نکن یه سال مونده. من تا اخر عمرم باید از خونوادم دور باشم چون اصفهان ازدواج کردم.
زینب فتوحی
13:54 1392/12/4
عزیزم خوش به حالت که برمیگردی یه سال دیگه ولی ما که باید تمام زندگی رو تو غربت باشیم واقعا بده کاش مرد ها درک میکردن منم خسته شدم........حرف دل خیلی از مامان ها اینه
ارام
13:58 1392/12/4
همش يكسال!!بي خيال رفيق
به جاي ما باشي چي!!!!
به جاي ما باشي چي!!!!
مامانی
15:34 1392/12/4
خانومی منم زاهدانی هستم ولی بخاطر شغل شوهرم چابهار زندگی میکنم توقسمت نی نی های شهر من برو سیستان و بلوچستان چندتا از دوستام هستن که زاهدانین
مامانی
15:35 1392/12/4
منم باید30سال اینجا باشم حالا مال شما که 1سال مونده
مامان مرمر
16:15 1392/12/4
منم دو سال دور از خونواده بودم کلا دور از ایران وایرانی بودم نه زبونشون را بلد بودم نه جایی را که بتونم برم خدا راشکر شما ایرانی برو شهر را خوب بگرد خرید کن با همسایه ها دوست شو...
مامان نازی
16:57 1392/12/4
سلام عزیزم.به قول مامانها خوش به حالت 1 سال باید تحمل کنی.کاش برای من هم یک سال بود.منم معلوم نیست کی برگردم تهران.الان توی غربت واقعا افسرده شدم.کاش ما هم یه روز خیلی نزدیک برگردیم تهران.
narges maman matin
20:50 1392/12/4
مرسی مامانای عزیز که جوابمو دادین الان که فکر میکنم وضع من از همه شما بهتر پس برم برای شما ها دعا کنم که زودتر ب شهر خانوادتون برگردین وبازم مرسی کلی روحیه گرفتم
ولی به خاطر کار شوهرم اومدیم تهران و فکر نکنم دیگه هیچوقت برگردیم ولی من تا میتونم سر خودم گرم میکنم با پسرم همیشه برنامه بیرون میزارم باشگاه میرم خریدای خونه رو خودم میکنم و واقعا تا شب نمیفهمم چه طوری میگذره شمام خودت سرگرم کن یه سال خیلی سریع میگذره