سوال و 11 جواب
(آخرین جواب : 92/12/1)تنبل و بي انرژي
نميدونم چرا فكر مي كنم خيلي كم انرژي وخيلي تنبلم البته اگر بخام كاري رو بكنم خيلي سريع انجام ميدم ولي همينجوري نه يعني خيلي وقتا دوست دارم خيلي كارا رو بكنم ولي اصلا حوصله ندارم مي گم بعدا. شب كه ميخام بخوابم براي فردا يه عالمه كار رديف مي كنم ولي فردا به هيچ كدومش دست نميزنم. البته تو كارهام سرعتم زياده مثلا اگر بهم بگن فردا قراره يه مهمونيه خيلي رسمي داشته باشم اصلا ناراحت نميشم و ميتونم در كمترين زمان خونمو تميز كنم و چند نوع غذا و دسر درست كنم يا در عرض يك ساعت ميتونم يه غذاي خوشمزه درست كنم يا خونمو خيلي سريع كلشو تميز كنم ولي نميتونم طبق يه برنامه ي خاص پيش برم و هيچ برنامه ريزي شبانه ي من براي فردا به وقوع نمي پيونده
مثلا مدتيه ميخوام بالكن رو تميز كنم اما همش ميگم فردا ميدونم اگر شروع كنم خيلي زود ميتونم تموم كنم اما نميتونم شروع كنم. يعني اگر بخوام اصل كلام رو بگم اينه كه در شروع كار طبق برنامه ريزيم مشكل دارم چكار كنم؟
مثلا مدتيه ميخوام بالكن رو تميز كنم اما همش ميگم فردا ميدونم اگر شروع كنم خيلي زود ميتونم تموم كنم اما نميتونم شروع كنم. يعني اگر بخوام اصل كلام رو بگم اينه كه در شروع كار طبق برنامه ريزيم مشكل دارم چكار كنم؟
1392/11/30
#بحث های آزاد
#گونـــاگون
نی نی وبلاگی ام (ورود)
نی نی وبلاگی نیستم (ثبت نام)
ی چیزی بگم نخندین جدیدا وضعم به شدت بحرانی شده چندبرابر درخونه روزدن ازترس آبروم دروبازنکردم-علی باصدای درمیاد میگه مامی دربا-منم میبرمش توحموم صداش درنشه!حالا این من قبلا اینقدر وسواسی بودم ریشه فرش اتو میکردم وخیلی ازلباسام وبادست میشستم توخشک کن نمینداختم و.....
خوب دلیلش چیه؟ هرکی میدونه به ماهم بگه چراتااین حد تنبل وکسل وگوشه نشین شدم!
خوشبختانه من اینجوری نیستم..اصلا یه علت اینکه اینجوری نیستم اینه که همیشه بیان میکنم اینجوری نیستم،حتی زمانهایی که اینجوریم(کسی فهمید چی گفتم؟)
بیان کردن این مورد و تکرار کردنش خودش کمک میکنه به پیشرفتش!پس از همین الان به خودتون بگید من اصلا اینجوری نیستم و این مورد موقتی و گذراست...
تجربه شدیدا بهم ثابت کرده اگر کاری برای فردا گذاشتم به هیچ وجه فردا انجام نمیشه...حداقلش دو هفته بعدش انجام میشه(نیشخند)برای همین این مورد که حتما هرکاری رو در زمان خودش انجام بدم برام کاملا نهادینه شده.به ندرت هم زمان کم میارم چون هیچ وقت برای کارام زمان بندی نمیکنم(از همون بچگی)نمی دونم چجوری توضیح بدم فقط میتونم یه مثال بزنم:مثلا نمیگم از این ساعت تا این ساعت زمان غذا پختنه،این ساعت بازی با بچه،این ساعت پیاده روی،این ساعت رسیدن به درسهای علی و...
تنها کاری که میکنم اولویت بندی میکنم و به ترتیب اولویت انجام میدم و خیلی مواقع زمان اضافه هم میارم!
به نظرم برای شروع اصلا به خودتون قول ندین...وارد کارهای گروهی بشید و به دیگران قول بدید تا تو عمل انجام شده قرار بگیرید.برای شروع خوبه و یه جور تحرک ایجاد میکنه
حیف این انژی و تند و تیزیتون نیست که راکد بمونه؟میدونید با این انرژیتون چقدر میتونید مفید باشید؟چقدر میتونید کار انجام بدید؟میدونید چه آدمهایی غیر از خانوادتون به این انرژیتون نیازمندند؟اگر به این فکر کنید که طبق علایق و استعدادهاتون چه کارهایی میتونید بکنید که برای بقیه هم مفید باشه خودش یه انگیزه میشه...
یعنی زورم میاد دیگه پا شم و هی میگم وقت هست حالا انجام میدم.
ولی وقتی سرکار میرم با اینکه خسته ام کارهامو زودتر انجام میدم. یه چیزی درونم هست که تا همهههههههه کارهام و انجام ندم نمیذاره بشینم!!! گاهی همسری میگه بیا حالا یه ذره بشین بعد میری انجام میدی من میگم نه اگه بشینم دیگه پا نمیشم برم انجام بدم باید همین الان تمومش کنم و سه سوت کارهامم انجام میدم و بعد میرم مثه خانوما میشینم و به بچه ها و بقیه امورات خودم میرسم...
به نظرم به خاطر اینه که همه چی تکراریه زیاد رفت و آمد نداریم هی مهمون بره بیاد تا ما هم مرتب تر باشیم خودمون و خودمون
مامان علی جون اتفاقا منم این اتفاق برام افتاده یکی دو بار که زنگ خونه رو زدن من جواب ندادم نمیدونستم کیه پشت در حالا یه مهمونه غریبه باشه آدم آبروش میره