سوال و 52 جواب
(آخرین جواب : 93/7/2)بهانه گيري بچه ها و رفتار مناسب والدين
بچه هاي شما معمولا چقدر بهانه گيري ميکنن؟چندبار در هفته يا خداي نکرده در روز؟
شما چطوري آرومشون ميکنين؟از کوره در نميرين هيچ وقت؟چه راهکاري براي کم کردن بهانه گيريشون به کار ميبرين؟تجربياتتون رو در اختيار بذارين لطفا
شما چطوري آرومشون ميکنين؟از کوره در نميرين هيچ وقت؟چه راهکاري براي کم کردن بهانه گيريشون به کار ميبرين؟تجربياتتون رو در اختيار بذارين لطفا
1393/6/29
#کودک
#سلامت روانی، مشكلات رفتاری و خواب
مامان مریم
18:46 1393/6/29
سلام مهتاب جون
مهتاب جون من فکر میکنم اول باید ببینم این حرکتی که ما بهش لقب بهانه جویی دادیم واقعا همینطوره یا نه و اگه خودمونو تو سن بچه و شرایطش بزاریم کاملا طبیعیه و آستانه تحمل ما پایین اومده...
مثلا گاهی یه غذایی رو نمیخوره...داره محکم اسباب بازیشو میکوبه...درو بارها باز و بسته میکنه...داره داد میزنه...
و اگه بیشتر دقت بکنی میبینی : اون غذارو دوست نداره...یه چیزی تو اون اسباب بازی گیر کرده که داره سعی میکنه دربیاره....حوصله اش سر رفته...داد نمیزنه و داره با کارتونش هم اوایی میکنه!!!
اینا رو من دونه دونشو تجربه کردم و با دقت فهمیدم باید بیشتر حواسمو جمع کنم و با برخورد اشتباه باعث لجبازی نشم ولی...
گاهی بهانه گیری واقعا وجود داره و مختص سن حساس 2 تا 3 سالگیه مشهوره...
استقلال....لجبازی....خودرای بودن...عشق به مخالفت و دیدن واکنشها...
من گریه زاری و داد وفریاد رو تجربه کردم...گریه برای چیزی که خودش هم نمیدونه چیه!!!
و من از ابتدایی ترین روش شروع کردم....قبل از شروع دادو قال باج دادن....یعنی هرچیزی رو که میخوات و انتظار داشت میدادم تا کار به گریه نرسه....ولی همیشه عملی نبود و بعد شروع به نه گفتن....پسری که از مامانش تا حالا نه نشنیده و شروع جیغ و داد....اولین عکس العمل پرت کردن حواسشه ولی همیشه جواب نمیده و بعد عصبانیت که اصلا جواب نمیده...
و بهترین روش ....بی اعتنایی و وانمود به مهم نبودن و نشنیدن....این روش در طول 2 هفته و به مرور و یواش یواش جواب داد ولی....حتما با اطرافیان و خصوصا همسرتون هماهنگ باشین
بچه ها خیلی باهوشن و تا بفهمن یکی جانب داریشونو کرده اون وقته که احساس میکنن تو موضع قدرت هستن و کار خییلی سختتر میشه
بهانه گیری که با باج دادن همراه بشه عادت میشه و با بی تفاوتی و نشنیده گرفتن باعث میشه بفهمن این روش جواب نمیده و ترکش کنن
و این نشتیده گرفتن یعنی شما اصلا نمیشنوین...نمیبینی و حتی عصبانیتتون رو تو چهره و کوبیدن و پرت کردن نشون ندین و اصلا نگاه هم نکنین
امیدوارم به دردت بخوره مهتاب جون
مهتاب جون من فکر میکنم اول باید ببینم این حرکتی که ما بهش لقب بهانه جویی دادیم واقعا همینطوره یا نه و اگه خودمونو تو سن بچه و شرایطش بزاریم کاملا طبیعیه و آستانه تحمل ما پایین اومده...
مثلا گاهی یه غذایی رو نمیخوره...داره محکم اسباب بازیشو میکوبه...درو بارها باز و بسته میکنه...داره داد میزنه...
و اگه بیشتر دقت بکنی میبینی : اون غذارو دوست نداره...یه چیزی تو اون اسباب بازی گیر کرده که داره سعی میکنه دربیاره....حوصله اش سر رفته...داد نمیزنه و داره با کارتونش هم اوایی میکنه!!!
اینا رو من دونه دونشو تجربه کردم و با دقت فهمیدم باید بیشتر حواسمو جمع کنم و با برخورد اشتباه باعث لجبازی نشم ولی...
گاهی بهانه گیری واقعا وجود داره و مختص سن حساس 2 تا 3 سالگیه مشهوره...
استقلال....لجبازی....خودرای بودن...عشق به مخالفت و دیدن واکنشها...
من گریه زاری و داد وفریاد رو تجربه کردم...گریه برای چیزی که خودش هم نمیدونه چیه!!!
و من از ابتدایی ترین روش شروع کردم....قبل از شروع دادو قال باج دادن....یعنی هرچیزی رو که میخوات و انتظار داشت میدادم تا کار به گریه نرسه....ولی همیشه عملی نبود و بعد شروع به نه گفتن....پسری که از مامانش تا حالا نه نشنیده و شروع جیغ و داد....اولین عکس العمل پرت کردن حواسشه ولی همیشه جواب نمیده و بعد عصبانیت که اصلا جواب نمیده...
و بهترین روش ....بی اعتنایی و وانمود به مهم نبودن و نشنیدن....این روش در طول 2 هفته و به مرور و یواش یواش جواب داد ولی....حتما با اطرافیان و خصوصا همسرتون هماهنگ باشین
بچه ها خیلی باهوشن و تا بفهمن یکی جانب داریشونو کرده اون وقته که احساس میکنن تو موضع قدرت هستن و کار خییلی سختتر میشه
بهانه گیری که با باج دادن همراه بشه عادت میشه و با بی تفاوتی و نشنیده گرفتن باعث میشه بفهمن این روش جواب نمیده و ترکش کنن
و این نشتیده گرفتن یعنی شما اصلا نمیشنوین...نمیبینی و حتی عصبانیتتون رو تو چهره و کوبیدن و پرت کردن نشون ندین و اصلا نگاه هم نکنین
امیدوارم به دردت بخوره مهتاب جون
mahtab
21:27 1393/6/29
عزيزم دقيقا زدي به هدف...نبايد بارفتارخودمون شروع کنندش باشيم اما گاهي به قول خودت خودشونم نميدونن چي ميخوان...که گاهي با حواس پرتي خوب ميشن و گاهي هرکاري ميکنم درست نميشه ، انگار دلش ميخواد الکي گريه کنه، خب اون موقع بي محلي من بدتر ميکنه کار رو، امتحان کردم که ميگم، شايد در مورد پسر من اينطوره، اگه شرايطش بهتر باشه شايد بي محلي اثر کنه اما اون موقع که دنبال بهانست به يه چيزي گير ميده و با گرفتنش باز گريه ميکنه، با پس گرفتنش هم، و اين سيکل معيوب ادامه پيدا ميکنه تا اخرش از گريه به هق هق بيفته و بگه بغلم کن و منم عصبي شم و خلاصه يه وضعي...
مامان
01:32 1393/6/30
مامان مریم عزیز عالی توضیح دادی.منم دقیقا همین کارها رو میکنم.و اکثرا هواسشو پرت میکنم، با شعرو جایگزین کردن یه بازیه هیجانی، یا جابه جا شدن از محیطی که توش هستیم .
گاهی اوقات هم که ول کن ماجرا نباشه صدامو بالا میبرمو میگم نــــــه نمیشه و بهش اخم میکنم.و چون از بچگیش این نه و اخم قاطعانه رو دیده، مجبور میشه کوتاه بیاد
گاهی اوقات هم که ول کن ماجرا نباشه صدامو بالا میبرمو میگم نــــــه نمیشه و بهش اخم میکنم.و چون از بچگیش این نه و اخم قاطعانه رو دیده، مجبور میشه کوتاه بیاد
مامان مریم
01:53 1393/6/30
مامان عزیز سلام و تبریک میگم به خاطر این قاطعیت که از ابتدا داشتین
و مهتاب گلم....میدونی من هم دقیقا همین جور بودم و من هم تجربه کردم که اولش بدتر میشن میدونی چرا؟؟چون عادت ندارن....چون از اول روشمون این نبوده...و بچه ها اصلا با این تغییر روش موافق نیستن...
مهتاب جان من از اول میخواستم یه مامان خیلی مهربون باشم...همه خواسته هاشو قبول کنم ولی...این جواب نمیده...بچه ها هی خواسته هاشونو عجیب تر میکنن و دامنشو گسترش میدن تا ببینن تا کجا میتونن اوضاغ رو تو مشتشون داشته باشن....فقط و فقط همین....میخوان مارو مدیریت کنن!!!
من بعد تجربه این اتفاقات و دیدن بچه هایی که این دوره رو نداشتن و پرس و جو از مامان هاشون به یه نتیجه ای رسیدم....تربیت قدیمی ما بهتر بود...
بچه باید از بزرگترش حساب ببره...بچه ها باید بدونن بزرگتر ها تو موضع قدرت هستن و تصمیم میگیرن نه خودشون...چون بچه ها مدیرهای خوبی نیستن و اگه به اوضاع مسلط بشن بدترین بچه های ممکن میشن...
من میخواستم مامان متمدنی باشم و پسرم حرف حرف خودش باشه و با اعتماد به نفس بزرگ بشه ولی راهش آزادی بی چون و چرا نبود...
اولین باری که نه گفتم شاهد بدترین عکس العمل ممکن بودم...خوابیدن روی زمین و داد و جیغ و گریه و حتی کردن کل دست تو دهان و حالت تهوع....فقط برای جلب توجه!!!
پسرک 2 سال و 7 ماهه من خووووب بلد بود چطور اوضاعو به نفع خودش کنترل کنه و موفق شد همسرمو شکست بده...
و این قبول شکست یعنی خیلی خیلی اوضاع بدتر شد...حالا هربار به فاصله های کوتاه تر شروع میکرد به بهانه گیری و دا و فریاد که بغلم کن ...برو آشپزخونه...برو اتاق خواب...منو بزار رو کابینت همه چی رو بریزم زمین ...بوفه رو خالی کن رو تخت و هر نه گفتنی مساوی بود با قشقرق جدید...
این اصطلاح قشقرق رو از خودم نگفتم...تو نت سرچ کنی درست مختص بچه های سن ماست و حیله بچه ها!!!
تو یه فرصت مناسب که پسرم خواب بود با همسرم صحبت کردم و گفتم این راهش نیست و باید با همکاری هم مشکل رو حل کنیم و با نظر روانشناس که میگفت حتی ممکنه خودزنی هم بکنه ولی توجه نکنین شروع کردیم...
2 هفته جهنمی....واقعا جهنمی....صبح بیداریش با دادو هوار بود و بهانه جویی...بهانه های واقعا الکی دیده نشد...نماز میخوندم و کشش میدادم و اون چادرمو مبکشید و جیغ میزد...تلوزیون میدیدم و اصــــــــــلا نگاهش نمیکردم و یا نو آشپزخونه آشپزی و کامل حواسم به کارم بود و به قول خودت یه وضعی تا یواش یواش از موضعش پایین اومد و من یه قدم اومدم جلو...
بیشتر بیرونش میبردم تا سرگرم باشه...پارک ..خانه اسباب بازی...ولی مهمونی نه چون اونجا بیشتر باج میگرفت...
طول کشید ولی درست شد و بعد هم قانون 1-2-3...
اگه کار بدی بکنه...مثلا میره جلوی تلوزیون و بهش میگم بیا عقب و نیاد تا 3 خیلی ریلکس و آروم و شمرده میشمرم و اگه نیاد تلوزیونو خاموش میکنم...اوایل دادوبیداد و الان قبل از شماره 2 میاد عقب و گاهی میاد و منو میبوسه و خودشو لوس میکنه!!!
خیلی باید صبور باشی دوستم ولی نتیجه خوبی میده و یه چیز جالب...بچه ها عاشق قانون هستن و کسایی رو که باهاشون حد و مرز دارن رو بیشتر دوست دارن و کسایی که بهشون باج میدن رو نه...چون نمیدونن باهاشونتا گجا میتونن پیش برن...
تو این روش اصلا نباید عصبانی بشی و حتی تو حرکات و چهره ات عصبانیت رو نشون بدی...درو محکم بکوبی و یا زیر لب غرغر کنی یعنی بچه میفهمه تونسته روت تاثیر بزاره و بیشتر ادامه میده....شما واقعا هیچ چیز نمیشنوین...
و از یه دوست خوب که خیلی کمکم کرد و صحبت هاش باعث شد به این نتیجه برسم و بتونم مامان مهربون ولی قاطعی باشم خیلی خیلی ممنونم
و مهتاب گلم....میدونی من هم دقیقا همین جور بودم و من هم تجربه کردم که اولش بدتر میشن میدونی چرا؟؟چون عادت ندارن....چون از اول روشمون این نبوده...و بچه ها اصلا با این تغییر روش موافق نیستن...
مهتاب جان من از اول میخواستم یه مامان خیلی مهربون باشم...همه خواسته هاشو قبول کنم ولی...این جواب نمیده...بچه ها هی خواسته هاشونو عجیب تر میکنن و دامنشو گسترش میدن تا ببینن تا کجا میتونن اوضاغ رو تو مشتشون داشته باشن....فقط و فقط همین....میخوان مارو مدیریت کنن!!!
من بعد تجربه این اتفاقات و دیدن بچه هایی که این دوره رو نداشتن و پرس و جو از مامان هاشون به یه نتیجه ای رسیدم....تربیت قدیمی ما بهتر بود...
بچه باید از بزرگترش حساب ببره...بچه ها باید بدونن بزرگتر ها تو موضع قدرت هستن و تصمیم میگیرن نه خودشون...چون بچه ها مدیرهای خوبی نیستن و اگه به اوضاع مسلط بشن بدترین بچه های ممکن میشن...
من میخواستم مامان متمدنی باشم و پسرم حرف حرف خودش باشه و با اعتماد به نفس بزرگ بشه ولی راهش آزادی بی چون و چرا نبود...
اولین باری که نه گفتم شاهد بدترین عکس العمل ممکن بودم...خوابیدن روی زمین و داد و جیغ و گریه و حتی کردن کل دست تو دهان و حالت تهوع....فقط برای جلب توجه!!!
پسرک 2 سال و 7 ماهه من خووووب بلد بود چطور اوضاعو به نفع خودش کنترل کنه و موفق شد همسرمو شکست بده...
و این قبول شکست یعنی خیلی خیلی اوضاع بدتر شد...حالا هربار به فاصله های کوتاه تر شروع میکرد به بهانه گیری و دا و فریاد که بغلم کن ...برو آشپزخونه...برو اتاق خواب...منو بزار رو کابینت همه چی رو بریزم زمین ...بوفه رو خالی کن رو تخت و هر نه گفتنی مساوی بود با قشقرق جدید...
این اصطلاح قشقرق رو از خودم نگفتم...تو نت سرچ کنی درست مختص بچه های سن ماست و حیله بچه ها!!!
تو یه فرصت مناسب که پسرم خواب بود با همسرم صحبت کردم و گفتم این راهش نیست و باید با همکاری هم مشکل رو حل کنیم و با نظر روانشناس که میگفت حتی ممکنه خودزنی هم بکنه ولی توجه نکنین شروع کردیم...
2 هفته جهنمی....واقعا جهنمی....صبح بیداریش با دادو هوار بود و بهانه جویی...بهانه های واقعا الکی دیده نشد...نماز میخوندم و کشش میدادم و اون چادرمو مبکشید و جیغ میزد...تلوزیون میدیدم و اصــــــــــلا نگاهش نمیکردم و یا نو آشپزخونه آشپزی و کامل حواسم به کارم بود و به قول خودت یه وضعی تا یواش یواش از موضعش پایین اومد و من یه قدم اومدم جلو...
بیشتر بیرونش میبردم تا سرگرم باشه...پارک ..خانه اسباب بازی...ولی مهمونی نه چون اونجا بیشتر باج میگرفت...
طول کشید ولی درست شد و بعد هم قانون 1-2-3...
اگه کار بدی بکنه...مثلا میره جلوی تلوزیون و بهش میگم بیا عقب و نیاد تا 3 خیلی ریلکس و آروم و شمرده میشمرم و اگه نیاد تلوزیونو خاموش میکنم...اوایل دادوبیداد و الان قبل از شماره 2 میاد عقب و گاهی میاد و منو میبوسه و خودشو لوس میکنه!!!
خیلی باید صبور باشی دوستم ولی نتیجه خوبی میده و یه چیز جالب...بچه ها عاشق قانون هستن و کسایی رو که باهاشون حد و مرز دارن رو بیشتر دوست دارن و کسایی که بهشون باج میدن رو نه...چون نمیدونن باهاشونتا گجا میتونن پیش برن...
تو این روش اصلا نباید عصبانی بشی و حتی تو حرکات و چهره ات عصبانیت رو نشون بدی...درو محکم بکوبی و یا زیر لب غرغر کنی یعنی بچه میفهمه تونسته روت تاثیر بزاره و بیشتر ادامه میده....شما واقعا هیچ چیز نمیشنوین...
و از یه دوست خوب که خیلی کمکم کرد و صحبت هاش باعث شد به این نتیجه برسم و بتونم مامان مهربون ولی قاطعی باشم خیلی خیلی ممنونم
mahtab
07:42 1393/6/30
سلام مريم جان مهربونم
ممنون از به اشتراک گذاشتن تجربه ي مفيدت، خداروشکر که نتيجه داده اين راهکار، آفرين به شما و پسر نازت، شما به خاطر همتت و آيدين جان به خاطر قبول شرايط جديد
راستش فعلا پسر من شديد نيست بهانه گيريهاش خداروشکر، شايد هنوز زوده، کاملا با علاقه بچه ها به رعايت قانون موافقم و اتفاقا از بدو تولد پسري اگر هم تو خونه خودمون نبوده اما تو خونه پدرم يه سري قوانين بوده، مثلا به تلويزيون دست نميزد، به وسايل تزييني و ....گرچه مدتيه تحريم ها رو شکسته و جاي دستش روي تي ويشون ديده شده گاها
الان هم توخونه خودمون سر غذا تي وي خاموشه و وسايلش رو قبل از بازي جديد بايد جمع کنه حتما
خلاصه من خودم دوست دارم قانونمند بودن رو و اون هم خداروشکر زياد اهل سرپيچي نيست و اون مشکل بيشتر برميگرده به بي حوصله شدن گاهگاهش و اينکه تو اون مواقع هنوز نتونستم درست کنترلش کنم که به لطف راهکار شما شايد از اين به بعد بشه ان شاالله
ممنونم لز اين همه محبت
ممنون از به اشتراک گذاشتن تجربه ي مفيدت، خداروشکر که نتيجه داده اين راهکار، آفرين به شما و پسر نازت، شما به خاطر همتت و آيدين جان به خاطر قبول شرايط جديد
راستش فعلا پسر من شديد نيست بهانه گيريهاش خداروشکر، شايد هنوز زوده، کاملا با علاقه بچه ها به رعايت قانون موافقم و اتفاقا از بدو تولد پسري اگر هم تو خونه خودمون نبوده اما تو خونه پدرم يه سري قوانين بوده، مثلا به تلويزيون دست نميزد، به وسايل تزييني و ....گرچه مدتيه تحريم ها رو شکسته و جاي دستش روي تي ويشون ديده شده گاها
الان هم توخونه خودمون سر غذا تي وي خاموشه و وسايلش رو قبل از بازي جديد بايد جمع کنه حتما
خلاصه من خودم دوست دارم قانونمند بودن رو و اون هم خداروشکر زياد اهل سرپيچي نيست و اون مشکل بيشتر برميگرده به بي حوصله شدن گاهگاهش و اينکه تو اون مواقع هنوز نتونستم درست کنترلش کنم که به لطف راهکار شما شايد از اين به بعد بشه ان شاالله
ممنونم لز اين همه محبت
مامان
09:29 1393/6/30
سلام
من هم اين مشكل رو داشتم و دارم البته به شكل خيلي پررنگ تر و دليل اصليش هم اينه كه محمدمهدي بيشتر روز رو پيش مامانم اينا هست و خواه ناخواه اونها خيلي بهش باج دادن
بهانه گيريهاش روز به روز داره بيشتر ميشه و به قول مريم جون رفته تو كار خودزني و دست در دهان انداختن اون هم تا مچ
خودم سعي مي كنم قاطع باشم باهاش ولي زود از كوره در ميرم و اطرافيان هم متاسفانه باهام خيلي همراه نميشن
نه اينكه اصلا همراه نشن ولي اجازه نميدن كارم به سرانجام برسه و بالاخره مداخله مي كنن
فكر كنم بنا به تجربه مريم جون لازمه اش اينه كه مدتي رفت و آمدها كمتر بشه و براي من كه شاغلم كمي تا قسمتي غيرممكنه اين كار...
مريم جون عاشق صبر و حوصله ات هستم
ماشاالله دارين
من هم اين مشكل رو داشتم و دارم البته به شكل خيلي پررنگ تر و دليل اصليش هم اينه كه محمدمهدي بيشتر روز رو پيش مامانم اينا هست و خواه ناخواه اونها خيلي بهش باج دادن
بهانه گيريهاش روز به روز داره بيشتر ميشه و به قول مريم جون رفته تو كار خودزني و دست در دهان انداختن اون هم تا مچ
خودم سعي مي كنم قاطع باشم باهاش ولي زود از كوره در ميرم و اطرافيان هم متاسفانه باهام خيلي همراه نميشن
نه اينكه اصلا همراه نشن ولي اجازه نميدن كارم به سرانجام برسه و بالاخره مداخله مي كنن
فكر كنم بنا به تجربه مريم جون لازمه اش اينه كه مدتي رفت و آمدها كمتر بشه و براي من كه شاغلم كمي تا قسمتي غيرممكنه اين كار...
مريم جون عاشق صبر و حوصله ات هستم
ماشاالله دارين
✿فاطمه✿(مامان محیا و حسام)
10:28 1393/6/30
اول از همه ممنون از مهتاب عزیزم بخاطر طرح این سوال خوب و بجا
دخترم هنوز ب سن بهونه گیری بیمورد نرسیده و تا الان هروقت بهونه گرفته دلیلی داشته ک با رفع کردنش،مشکل رفع شده مثلا خوابش میومده یا دندون جدید اذیتش میکرده و....
اما وقتی بزرگتر بشه حتما برای برخورد باهاش روش 1-2-3مریم جونو بکار خواهم برد،ممنون از اینکه تجربتو در اختیارمون گذاشتی
دخترم هنوز ب سن بهونه گیری بیمورد نرسیده و تا الان هروقت بهونه گرفته دلیلی داشته ک با رفع کردنش،مشکل رفع شده مثلا خوابش میومده یا دندون جدید اذیتش میکرده و....
اما وقتی بزرگتر بشه حتما برای برخورد باهاش روش 1-2-3مریم جونو بکار خواهم برد،ممنون از اینکه تجربتو در اختیارمون گذاشتی
الهام
10:32 1393/6/30
مهتاب جون کامنت اولی شما نشون میده پسر شما به هر دلیلی بی حوصله و خسته ست. شاید خوابش کم بوده و یا شاید هم حوصله اش سر رفته. و البته عمده ترین چیزی که به ذهنم می رسه اینه که شاید تو اون روز خاص شما توجه تون و به چیزِ دیگه ای دادید و اون توجه کافی از شما ندیده. برای همه مون پیش اومده که روزهایی که مهمون داریم بچه هامون بیش تر از همیشه بهانه گیر میشن و علتش اینه که ما تو اون روز خاص نتونستیم به اندازۀ کافی بهشون توجه کنیم. حتی بزرگ ترها هم همین طور هستند! دقت کردید وقتی توجه تون به همسرتون هم کم میشه همسرتون بهانه گیر میشه!و حتی خودمون!
در این مواقع شده نیم ساعتی باهاش بازی کنید و یا بغلش کنید و بهش بفهمونید که دوستش دارید و تمام توجه تون به اونه بعد که آروم شد به ادامۀ کارتون برسید.
××××××××××××
مامان مرضیۀ عزیز کاری که شما باید انجام بدید اینه که به رفت و آمدتون ادامه بدید ولی تو خونۀ اونا اصلا به پسرتون تذکر ندید!!! تا هم حرف تون زمین نخوره و قاطعیت تون خدشه دار نشه و هم این که پسرتون تا می تونه خونه شون و به هم بریزه و خرابکاری کنه و اونا هم متوجه رفتار اشتباهشون بشن. ضمن این که تو خونۀ خودتون قاطعیت تون و حفظ کنید. بچه ها هوش سرشاری دارند و حسابی موقعیت های مختلف رو می سنجند مطمئن باشید پسر شما فقط از اونایی که می دونه باج میدن باج می گیره! و جایی که بدونه کسی بهش کاری نداره خرابکاری می کنه! چون روانشناسی خیلی قوی داره!
من وقتی میرم شهرستان پدر شوهرم همین کار و می کنه و چون خیلی مهربونه و میخواد تمام محبتش و تو همون چند روزی که هستیم نثار علیرضا کنه، مدام به علیرضا باج میده! البته می داد! اوایل من مراقب بودم علیرضا به وسایل خونه شون دست نزنه و مدام به من می گفتند :"چیکارش داری بذار راحت باشه" و من چیزی نمی گفتم و یا وقت خواب بعداز ظهر سعی می کردم علیرضا رو بخوابونم تا همه راحت باشند و اونا مانع من می شدند و خیلی معذب بودم. مدتی گذشت و حالا به این نتیجه رسیدم که بذارم راحت باشه!
وقتی میریم اونجا اصلا بهش امر و نهی نمی کنم یک بار علیرضا یک گلدون رو تو خونه شون ریخت بیرون و کاملا داغونش کرد و نه خودشون تونستند چیزی بگن و نه من چیزی گفتم! وقت خواب هم اصلا مراعات نمی کردم اونا میخواستند بخوابند من خودم می خوابیدم و یا حتی خوابم نمی برد و خودم و به خواب می زدم و با این که سخت بود تحمل می کردم و عکس العمل نشون نمی دادم و علیرضا با بقیه نوه ها زمین و زمان و به هم می ریختند!
مدتی گذشت و اونا به عواقب کارشون حسابی آگاه شدند. الان حدود شش ماهی میشه که پدرشوهرم اصلا دخالتی نمی کنه و تصورم اینه که مادرشوهرم بهشون گوشزد کردند که اگه اوضاع به همین منوال پیش بره کم کم خونه ای براشون نمی مونه!
و برعکس این علیرضا همونه که تو خونۀ خودمون و خونۀ مامانم کاملا تابع مقررات هست! و خوب می فهمه که کی باج میده و کی قاطع هست.
گاهی اوقات لازمه اجازه بدیم بزرگ ترها هم با عواقب کارشون روبرو بشن.
موفق باشید دوستان خوبم.
در این مواقع شده نیم ساعتی باهاش بازی کنید و یا بغلش کنید و بهش بفهمونید که دوستش دارید و تمام توجه تون به اونه بعد که آروم شد به ادامۀ کارتون برسید.
××××××××××××
مامان مرضیۀ عزیز کاری که شما باید انجام بدید اینه که به رفت و آمدتون ادامه بدید ولی تو خونۀ اونا اصلا به پسرتون تذکر ندید!!! تا هم حرف تون زمین نخوره و قاطعیت تون خدشه دار نشه و هم این که پسرتون تا می تونه خونه شون و به هم بریزه و خرابکاری کنه و اونا هم متوجه رفتار اشتباهشون بشن. ضمن این که تو خونۀ خودتون قاطعیت تون و حفظ کنید. بچه ها هوش سرشاری دارند و حسابی موقعیت های مختلف رو می سنجند مطمئن باشید پسر شما فقط از اونایی که می دونه باج میدن باج می گیره! و جایی که بدونه کسی بهش کاری نداره خرابکاری می کنه! چون روانشناسی خیلی قوی داره!
من وقتی میرم شهرستان پدر شوهرم همین کار و می کنه و چون خیلی مهربونه و میخواد تمام محبتش و تو همون چند روزی که هستیم نثار علیرضا کنه، مدام به علیرضا باج میده! البته می داد! اوایل من مراقب بودم علیرضا به وسایل خونه شون دست نزنه و مدام به من می گفتند :"چیکارش داری بذار راحت باشه" و من چیزی نمی گفتم و یا وقت خواب بعداز ظهر سعی می کردم علیرضا رو بخوابونم تا همه راحت باشند و اونا مانع من می شدند و خیلی معذب بودم. مدتی گذشت و حالا به این نتیجه رسیدم که بذارم راحت باشه!
وقتی میریم اونجا اصلا بهش امر و نهی نمی کنم یک بار علیرضا یک گلدون رو تو خونه شون ریخت بیرون و کاملا داغونش کرد و نه خودشون تونستند چیزی بگن و نه من چیزی گفتم! وقت خواب هم اصلا مراعات نمی کردم اونا میخواستند بخوابند من خودم می خوابیدم و یا حتی خوابم نمی برد و خودم و به خواب می زدم و با این که سخت بود تحمل می کردم و عکس العمل نشون نمی دادم و علیرضا با بقیه نوه ها زمین و زمان و به هم می ریختند!
مدتی گذشت و اونا به عواقب کارشون حسابی آگاه شدند. الان حدود شش ماهی میشه که پدرشوهرم اصلا دخالتی نمی کنه و تصورم اینه که مادرشوهرم بهشون گوشزد کردند که اگه اوضاع به همین منوال پیش بره کم کم خونه ای براشون نمی مونه!
و برعکس این علیرضا همونه که تو خونۀ خودمون و خونۀ مامانم کاملا تابع مقررات هست! و خوب می فهمه که کی باج میده و کی قاطع هست.
گاهی اوقات لازمه اجازه بدیم بزرگ ترها هم با عواقب کارشون روبرو بشن.
موفق باشید دوستان خوبم.
مامان مریم
10:40 1393/6/30
مهتاب عزیز و مرضیه جون خییلی از محبتتون ممنونم
میدونی مهتاب جان آیدین من تنها بچه تو کل دو فامیل اطرافه....یعنی زیر 12 سال حتی تو عموها و دایی ها نداریم و این یعنی اوج بی تجربگی من و اوج عزیز بودن آیدین و در نتیجه باج دادن بهش...
از همون 1 سالگی به جای گفتن نه دست نزن...همه چی تو کل خونمون جمع شد...جای دست رو تی وی و میز و ....از ابتدا بوده و بیشتر هم میشه...
و من هم دلم میخواست با آرامش و تو ازادی کامل بزرگ بشه...فکر میکردم حالا که تنهاست و تو یه آپارتمان حق داره که آزادی عمل داشته باشه ولی اشتباه میکردم...قانون گزاری و نشون دادن حد و مرزها از همون ابتدا باید باشه..
شما با این آموزش هایی که گفتین یه پایه و پیش زمینه ای تو پسرتون داشتین و همین زودتر به موفقیت میرسونتتون..
مرضیه جون این کم کردن رفت و آمد دقیقا به خاطر همکاری نکردن بقیه برای من پیش اومد...من تا اونجا که لازمه نه نمیگفتم و انتظار داشتم اگه نه گفتم بقیه بهش احترام بزارن...
من اول سعی میکردم حواسشو پرت کنم و بعد قول یه جایزه درضورت همکاری و اگه ادامه پیدا میکرد دیگه سکوت و بی اهمیتی و بعد شروع دادو جیغ که پیش بینی شده هست نباید تازه مادر بزرگ وارد داستان بشه و با گفتن باشه باشه چی دوست داری قاطعیت منو زیر سوال ببره!!!
من همه همه تلاشمو میکنم این شیوه تربیتی تو خونه خودم پیاده بشه ولی بچه ها خیلی زود میفهمن که مامان و باباها یه جاهایی مجبور میشن کوتاه بیان و گاهی باید این قاطعیت بیرون از خونه و یه جایی که بچه حدسشو نمیزده هم باشه تا بدونن قانون قانونه و جاش فرقی نداره...
پسر من از خونه شروع کرد و بهانه الکی که دستمو میگشید و با خودش میبرد جایی که نمیدونه....بعد بیرون شروع کرد جلوی اسباب بازی فروشی به فریاد تا براش هرچی میبینه بخریم...و با قاطعیت و نه گفتن به جا حتی همون وسط خیابون و بی توجهی به گریه ،الان...
کاملا تو خونه با خودش بازی میکنه و کارتون میبینه و گاهی 1 ساعت با من هم حرف نمیزنه و غرق بازیه....کاری که برام آرزو بود و همیشه یا باید باهاش بازی میکردم و یا کنارش مینشستم....اصلا نمیزاشت من آشپزی کنم و تا میرفتم آشپزخونه میومد که بغلش کنم و بزارم رو کابینت و علاوه بر خطرناک بودن همه چی رو میریخت زمینو یا باید بغلش میکردم و الان اصلا نمیاد تو آشپزخونه...
از جلوی هر اسباب بازی فروشی که رد میشیم دست منو میکشه و میبره همه ویترین رو نشونم میده و میگه مامان مریم من خودم همه اینارو دااااااااااااارم....
و خوب یادمه یه قطار کوچولو رو که نداشت هرروز باهاش سلام و خداحافظی میکرد ولی نمیگفت بخریمش...
ما الان خیلی با هم مسالمت امیز هستیم و گاهی میاد و خودشو تو بغلم لوس میکنه و منو غرق بوسه و میره پی بازی و....
خیلی خیلی عجیبه که آیدین این مامان قاطع رو خیلی خیلی بیشتر از اون مامان قبلی دوست داره که یا با اولین درخواست خواستشو اجابت میکرد و یا با اولین فریاد و گریه کوتاه میومد....برای همین هست که میگم بچه ها قانو رو دوست دارن چون حد و مرزاشونو میشناسن و چارچون وسعت عملشون بهشون اطمینان خاطر میده...
مرضیه جون از لطفی که بهم داشتی خیلی ممنونم عزیزم...خوشحال میشم اگه تجربه مفیدی داشتم به مامانی که مثل من تو اون شرایط بوده کمک کنم...چون من همه اینارو بعد دیدن و رسیدن به هر دوره تربیتی تازه میبینم و میرم دنبال چاره و خطا و آزمون تا به نتیجه برسم...و این اشتراک تجربه ها خیلی اینجا به من هم کمک میکنه مهتاب جان
میدونی مهتاب جان آیدین من تنها بچه تو کل دو فامیل اطرافه....یعنی زیر 12 سال حتی تو عموها و دایی ها نداریم و این یعنی اوج بی تجربگی من و اوج عزیز بودن آیدین و در نتیجه باج دادن بهش...
از همون 1 سالگی به جای گفتن نه دست نزن...همه چی تو کل خونمون جمع شد...جای دست رو تی وی و میز و ....از ابتدا بوده و بیشتر هم میشه...
و من هم دلم میخواست با آرامش و تو ازادی کامل بزرگ بشه...فکر میکردم حالا که تنهاست و تو یه آپارتمان حق داره که آزادی عمل داشته باشه ولی اشتباه میکردم...قانون گزاری و نشون دادن حد و مرزها از همون ابتدا باید باشه..
شما با این آموزش هایی که گفتین یه پایه و پیش زمینه ای تو پسرتون داشتین و همین زودتر به موفقیت میرسونتتون..
مرضیه جون این کم کردن رفت و آمد دقیقا به خاطر همکاری نکردن بقیه برای من پیش اومد...من تا اونجا که لازمه نه نمیگفتم و انتظار داشتم اگه نه گفتم بقیه بهش احترام بزارن...
من اول سعی میکردم حواسشو پرت کنم و بعد قول یه جایزه درضورت همکاری و اگه ادامه پیدا میکرد دیگه سکوت و بی اهمیتی و بعد شروع دادو جیغ که پیش بینی شده هست نباید تازه مادر بزرگ وارد داستان بشه و با گفتن باشه باشه چی دوست داری قاطعیت منو زیر سوال ببره!!!
من همه همه تلاشمو میکنم این شیوه تربیتی تو خونه خودم پیاده بشه ولی بچه ها خیلی زود میفهمن که مامان و باباها یه جاهایی مجبور میشن کوتاه بیان و گاهی باید این قاطعیت بیرون از خونه و یه جایی که بچه حدسشو نمیزده هم باشه تا بدونن قانون قانونه و جاش فرقی نداره...
پسر من از خونه شروع کرد و بهانه الکی که دستمو میگشید و با خودش میبرد جایی که نمیدونه....بعد بیرون شروع کرد جلوی اسباب بازی فروشی به فریاد تا براش هرچی میبینه بخریم...و با قاطعیت و نه گفتن به جا حتی همون وسط خیابون و بی توجهی به گریه ،الان...
کاملا تو خونه با خودش بازی میکنه و کارتون میبینه و گاهی 1 ساعت با من هم حرف نمیزنه و غرق بازیه....کاری که برام آرزو بود و همیشه یا باید باهاش بازی میکردم و یا کنارش مینشستم....اصلا نمیزاشت من آشپزی کنم و تا میرفتم آشپزخونه میومد که بغلش کنم و بزارم رو کابینت و علاوه بر خطرناک بودن همه چی رو میریخت زمینو یا باید بغلش میکردم و الان اصلا نمیاد تو آشپزخونه...
از جلوی هر اسباب بازی فروشی که رد میشیم دست منو میکشه و میبره همه ویترین رو نشونم میده و میگه مامان مریم من خودم همه اینارو دااااااااااااارم....
و خوب یادمه یه قطار کوچولو رو که نداشت هرروز باهاش سلام و خداحافظی میکرد ولی نمیگفت بخریمش...
ما الان خیلی با هم مسالمت امیز هستیم و گاهی میاد و خودشو تو بغلم لوس میکنه و منو غرق بوسه و میره پی بازی و....
خیلی خیلی عجیبه که آیدین این مامان قاطع رو خیلی خیلی بیشتر از اون مامان قبلی دوست داره که یا با اولین درخواست خواستشو اجابت میکرد و یا با اولین فریاد و گریه کوتاه میومد....برای همین هست که میگم بچه ها قانو رو دوست دارن چون حد و مرزاشونو میشناسن و چارچون وسعت عملشون بهشون اطمینان خاطر میده...
مرضیه جون از لطفی که بهم داشتی خیلی ممنونم عزیزم...خوشحال میشم اگه تجربه مفیدی داشتم به مامانی که مثل من تو اون شرایط بوده کمک کنم...چون من همه اینارو بعد دیدن و رسیدن به هر دوره تربیتی تازه میبینم و میرم دنبال چاره و خطا و آزمون تا به نتیجه برسم...و این اشتراک تجربه ها خیلی اینجا به من هم کمک میکنه مهتاب جان
mahtab
11:17 1393/6/30
فداي همه ي دوستاي مهربونم بشم
الهام جان بله خودمم ميدونم اون مواقع اون رفتارها به خاطر کسالت و بيکاريشه اما مشکل اينه.که از اون حال بيرون اوردنش گاهي سخته و تا بدخلقيش رر بيرون نريزه خوب نميشه انگار...من خودم حواسم هست و نميذارم مشغول بودنم اذيتش کنه و هر چند دقيقه.يکبار خودم براي عرض علاقه و ارادتم ميرم سراغش قبل اينکه خودش با بدقلقي بياد پيشم
کاملا باهاتون موافقم الهام جون در مورد باج دادنهاي پدربزرگ و مادربزرگ ها...اما واقعا بعضي اوقات نميشه باهاشون جنگيد....مثلا از همين ديروز پسرمون ياد گرفت همراه من برنگرده خونه از خونشون....و اين به خاطر روي باز نشون دادن خونوادمه....و من نميخوام اين حالتو اما واقعا چطور بايد از اين محبتها منعشون کرد؟!
الهام جان بله خودمم ميدونم اون مواقع اون رفتارها به خاطر کسالت و بيکاريشه اما مشکل اينه.که از اون حال بيرون اوردنش گاهي سخته و تا بدخلقيش رر بيرون نريزه خوب نميشه انگار...من خودم حواسم هست و نميذارم مشغول بودنم اذيتش کنه و هر چند دقيقه.يکبار خودم براي عرض علاقه و ارادتم ميرم سراغش قبل اينکه خودش با بدقلقي بياد پيشم
کاملا باهاتون موافقم الهام جون در مورد باج دادنهاي پدربزرگ و مادربزرگ ها...اما واقعا بعضي اوقات نميشه باهاشون جنگيد....مثلا از همين ديروز پسرمون ياد گرفت همراه من برنگرده خونه از خونشون....و اين به خاطر روي باز نشون دادن خونوادمه....و من نميخوام اين حالتو اما واقعا چطور بايد از اين محبتها منعشون کرد؟!
مامان
11:51 1393/6/30
الهام جون و مريم عزيز از راهنماييتون بسيار ممنونم
مشكل من اينه كه منزل پدر من به نوعي خونه اول پسرم به حساب مياد
از اونجايي كه من شاغلم و مامانم زحمت نگهداري از پسرم رو ميكشن پسرم بيشتر وقتش رو اونجا ميگذرونه و من دلم ميخواد براي اونجا هم قانون داشته باشه
مادرم خيلي باهام همكاري مي كنه ولي گاهي محبت زيادي بهشون اجازه نميده كه تا ته مسير رو برن و يه جورايي نمي تونن گريه هاش رو تحمل كنند و وسط كار كم ميارن
و محمدمهدي هم كاملا اين قضيه رو متوجه شده و تقريبا يك ماهي ميشه كه به زبون مياره كه من گريه مي كنم، ماماني و بابايي و دايي به حرفام گوش مي كنن ،از همون روز هم من شديدا گوشزد كردم كه محمدمهدي بايد متوجه بشه كه ديگه كارش با گريه پيش نميره
يا گاهي شروع مي كنه به ضربه زدن به وسايل خونه،حواسم بهش هست كه آسيبي به خودش نرسونه و سعي مي كنم اصلا نبينم كارش رو ولي ادامه ميده چون احتمالا واكنش ديگران مثل من نبوده و منتظر نتيجه ديگه ايه
باز هم از راهنمائيهاتون ممنون
مشكل من اينه كه منزل پدر من به نوعي خونه اول پسرم به حساب مياد
از اونجايي كه من شاغلم و مامانم زحمت نگهداري از پسرم رو ميكشن پسرم بيشتر وقتش رو اونجا ميگذرونه و من دلم ميخواد براي اونجا هم قانون داشته باشه
مادرم خيلي باهام همكاري مي كنه ولي گاهي محبت زيادي بهشون اجازه نميده كه تا ته مسير رو برن و يه جورايي نمي تونن گريه هاش رو تحمل كنند و وسط كار كم ميارن
و محمدمهدي هم كاملا اين قضيه رو متوجه شده و تقريبا يك ماهي ميشه كه به زبون مياره كه من گريه مي كنم، ماماني و بابايي و دايي به حرفام گوش مي كنن ،از همون روز هم من شديدا گوشزد كردم كه محمدمهدي بايد متوجه بشه كه ديگه كارش با گريه پيش نميره
يا گاهي شروع مي كنه به ضربه زدن به وسايل خونه،حواسم بهش هست كه آسيبي به خودش نرسونه و سعي مي كنم اصلا نبينم كارش رو ولي ادامه ميده چون احتمالا واكنش ديگران مثل من نبوده و منتظر نتيجه ديگه ايه
باز هم از راهنمائيهاتون ممنون
مامان آروین(مهناز )
12:00 1393/6/30
سلام دوستان
چه بحثی من ازش جا موندم دقیقاً این مشکل من هم هست
مریم جان چقدر شما خوی توصیف کردی شما حتماً باید مشاور روانشناسی کودک میشدین
آروین من هم وقتی ازش میخوام از جلوی تی وی بره کنار لج میکنه و خودش رو میجسبونه بهش من هم تازگیها یاد گرفتم خاموشش میکنم میگم برو روی مبل بشین تا روشن کنم خیلی وقتها گوش میده ولی امان از وقتی که گریه اش بگیره و دست در دهان و اشک و اه و ناله که من نمیتونم طاقت بیارم میترسم عقده ای بشه آخه بخاطر کوچکی خونه همش سرش داد میزنم بشین نکن دست نزن برو بیا و....
نصف روز هم که بیشتر خونه نیستم 8 روزه خواهرم زایمان کرده و مامانم خونه خواهرمه و من آروین میذارم پیش عمه اش که مجرده و ایشون هم خیلی ببخشید از عمه ها اصلاً صلاحیت نگه داشتن بچه رو نداره ولی مجبورم به خدا
میگم صلاحیت نداره بخاطر اینکه کارهای بد و حرف های بد یاد آروین میده خیلی لوسش کرده و همیشه براش خوراکی میخره میگم من دوست ندارم بچه ام خوراکی خور بشه میگه برو بابا همه بچه ها این خوراکی ها رو دوست دارن و میخورن و هیچطورشون نشده من نمیتونم جوابش رو بدم چون ایشون کلاً اخلاق بخصوصی دارن و سنشون زیاده
چه بحثی من ازش جا موندم دقیقاً این مشکل من هم هست
مریم جان چقدر شما خوی توصیف کردی شما حتماً باید مشاور روانشناسی کودک میشدین
آروین من هم وقتی ازش میخوام از جلوی تی وی بره کنار لج میکنه و خودش رو میجسبونه بهش من هم تازگیها یاد گرفتم خاموشش میکنم میگم برو روی مبل بشین تا روشن کنم خیلی وقتها گوش میده ولی امان از وقتی که گریه اش بگیره و دست در دهان و اشک و اه و ناله که من نمیتونم طاقت بیارم میترسم عقده ای بشه آخه بخاطر کوچکی خونه همش سرش داد میزنم بشین نکن دست نزن برو بیا و....
نصف روز هم که بیشتر خونه نیستم 8 روزه خواهرم زایمان کرده و مامانم خونه خواهرمه و من آروین میذارم پیش عمه اش که مجرده و ایشون هم خیلی ببخشید از عمه ها اصلاً صلاحیت نگه داشتن بچه رو نداره ولی مجبورم به خدا
میگم صلاحیت نداره بخاطر اینکه کارهای بد و حرف های بد یاد آروین میده خیلی لوسش کرده و همیشه براش خوراکی میخره میگم من دوست ندارم بچه ام خوراکی خور بشه میگه برو بابا همه بچه ها این خوراکی ها رو دوست دارن و میخورن و هیچطورشون نشده من نمیتونم جوابش رو بدم چون ایشون کلاً اخلاق بخصوصی دارن و سنشون زیاده
مامان آروین(مهناز )
12:03 1393/6/30
چون پدر و مادر همسرم فوت کردن ایشون یک مدت دچار افسردگی شده بود ولی الان خوب شده تقریباً با ما زندگی میکنه یعنی همسایه ماست بقیه اش رو خودتون تا ته حدس بزنید من چه مشکلاتی دارم
مریم(مامان کیان)
12:05 1393/6/30
مهتاب جون من در مورد بهانه گیری و بد قلقی زیاد تجربه ای ندارم برای همینم تو این پرسش شرکت نکرده بودم اما در مورد موندن خونه مادر بزرگ ها...... من دو سال دانشگاهم نزدیک خونه مامانم بود و کیانم نوه اول و تنها پسر شما فکر کن بابای من از خونه بیرون نمیرفت اون سه روزی که ما اونجا بودیم و خلاصه پادشاهی ........ و کیان بعد از مدتی یاد میگرفت موقع خونه اومدن گریه کنه البته نه گریه زیاد و داد و بیداد اما خوب تازه دو سالش تموم شده بود و چون تو اون دو سال اصلا برای چیزی گریه نکرده بود همون گریه هم ما رو آزار میداد و همسر من که خیلی صبور و آرومه هموناولین بار به من گفت اگر خودت میمونی بمونیین اما اگر تو نمیمونی کیان هم نباید بمونه و ما هر بار با یه جریانی کیان و آروم میکردیم مثلا اسباب بازی هات تنها موندن یا اگر تو خونه نیای همه رو یه نی نی دیگه میاد میبره و .... این طوری آروم میشد و البته فهمیده بود نمیتونه اونجا بمونه ......... اما یه بار که با مامانم اینا یه جا مهمونی بودیم و کیانم دیگه سه سالش شده بود کیان قیامتی راه انداخت که تو عمرش راه ننداخته بود فاصله خونه ما هم تا خونه مامانم حدود یک ساعته نیم ساعت اول من سعی داشتم آرومش کنم بعد نا امید شدم چون همچنان ادامه میداد خلاصه یک ربع مونده بود برسیم به خونه که همسرم ماشین و نگه داشت کنار اتوبان و به کیان گفت یا ساکت میشی یا همین جا از ماشین پیاده میشی ...... باورتون نمیشه کیان سریع ساکت شده بود چون اصلا تا به حال از پدرش چنین برخوردی ندیده بود اونم انقدر جدی ..... اولش ناراحت شدم گفتم شاید بترسه اما دیدم دیگه گریه نمیکنه و بعد که راه افتادیم پدرش بهش توضیح داد که هر جا مامان و بابات بودن تو هم میمونی فقط همین و اگر یه بار دیگه این کارا رو بکنی دیگه اصلا خونه مامان جون نمیریم و کیانم واقعا دیگه این کار و تکرار نکرده الان گاهی میگه مامان بمونیم اما در همین حد حتی وقتی پدرم بهش میگه تو بمون من خودم فردا میبرمت سریع میگه اگه مامانم نمونه منم نمیمونم......
مریم جون درست میگه باید قاطع باشیم و از موضعمون عقب نشینی نکنیم ......
مریم جون درست میگه باید قاطع باشیم و از موضعمون عقب نشینی نکنیم ......
الهام
15:28 1393/6/30
مهتاب جان اگه به اندازه کافی بهش توجه نشون میدید پس بهتره گاهی نق زدن ها و بهانه گیری ها رو نادیده بگیرید. مامانم همیشه میگه بچه ها از نق زدن و گریه کردن چیزی شون نمیشه ولی گاهی اوقات رفتارهای نادرست و فریادهای بی موقع تأثیر بدتری روشون میذاره تا گریه کردنشون.
راستش من با خانوادۀ خودم اصلا مشکلی ندارم به دو دلیل: اول این که شیوۀ تربیتی من و مامانم شبیه هم هست و دوم این که باهاشون رودربایستی ندارم و به محض این که رفتاری بکنند که مخالف با روش تربیتی من هست بهشون میگم و اصلا ناراحت هم نمیشن.
در مورد خانوادۀ همسرم رودربایستی دارم و نمی تونم بهشون توضیح بدم بخاطر همین روشی رو که گفتم به کار بردم. البته هرگز تا به حال بهشون نگفتم که این نتیجۀ عملتون هست یا هر چیز دیگه ای که ناراحتشون کنه. اجازه دادم گذشت زمان و آزاد بودن علیرضا تو خونه شون خودبخود اونا رو متوجه اشتباهشون بکنه و موفق هم شدم.
مثلا اگه علیرضا گلدون و خراب می کرد من می دیدم ولی خودم و سرگرم کاری کردم که مثلا نمی بینم. به نظرم خراب شدن یک گلدون می ارزه به این که برای تربیت بچه مجبور به تذکر به اونا نشم
در مورد موندن تو خونۀ کسی حتی پدر بزرگ و مادربزرگ، این برای من خط قرمز به حساب میاد و به هر قیمتی شده اجازه نمیدم این اتفاق بیفته. و برای این که گریه پیش نیاد قبل از این که برای رفتن آماده بشیم برای علیرضا یک موضوع حیاتی رو تعریف می کنم و اشتیاقش رو به رفتن زیاد می کنم طوری که گاهی خودش اصرار می کنه زودتر بریم.
ولی قبلا وقتی کسی میخواست از خونه مون بره خیلی گریه می کرد و جدیدا وقتی کسی میخواد بره یک سی دی براش میذارم که خیلی بهش علاقه داره و توش محو میشه و منم قبل از رفتن اون و میذارم تا حواسش به رفتن مهمون نباشه و یا لااقل گریه نکنه. اگر هم گریه کنه که چاره ای نیست! گاهی برای ساکت کردنش بهش قول میدم که بعد از ظهر ببرمش پارک و حتما می برمش.
×××××××
مامان مهناز اگه خودتون روتون نمیشه به خواهر شوهرتون بگید از همسرتون بخواید این کار و محترمانه انجام بده. من هر وقت خانوادۀ همسرم کاری رو ازم میخوان که نمی خوام انجام بدم همسرم "نه" رو اعلام می کنه. مثلا همین چند وقت پیش که شهرستان بودیم و خانوادۀ همسرم از روی محبت ازم خواستند چند روز بیش تر بمونم و من نمی تونستم بمونم خودم مخالفتم و اعلام نکردم و همسرم بهشون گفت که ما همه با هم میریم .
به نظر من مهد کودک با وجود مشکلاتی که داره خیلی بهتر از اینه که بچه ها رو پیش خانوادۀ خودمون و یا خانوادۀ همسرمون بذاریم. جدای از این که اونا به خاطر سن بالا خیلی انرژی برای سر و کله زدن با بچه ها رو ندارند مشکلات تربیتی هم به مرور زمان پیش میاد. تجربۀ من نشون داده مهد فقط اسمش فوق العاده ترسناک هست ولی در واقع مزیت هاش به معایبش خیلی می چربه.
راستش من با خانوادۀ خودم اصلا مشکلی ندارم به دو دلیل: اول این که شیوۀ تربیتی من و مامانم شبیه هم هست و دوم این که باهاشون رودربایستی ندارم و به محض این که رفتاری بکنند که مخالف با روش تربیتی من هست بهشون میگم و اصلا ناراحت هم نمیشن.
در مورد خانوادۀ همسرم رودربایستی دارم و نمی تونم بهشون توضیح بدم بخاطر همین روشی رو که گفتم به کار بردم. البته هرگز تا به حال بهشون نگفتم که این نتیجۀ عملتون هست یا هر چیز دیگه ای که ناراحتشون کنه. اجازه دادم گذشت زمان و آزاد بودن علیرضا تو خونه شون خودبخود اونا رو متوجه اشتباهشون بکنه و موفق هم شدم.
مثلا اگه علیرضا گلدون و خراب می کرد من می دیدم ولی خودم و سرگرم کاری کردم که مثلا نمی بینم. به نظرم خراب شدن یک گلدون می ارزه به این که برای تربیت بچه مجبور به تذکر به اونا نشم
در مورد موندن تو خونۀ کسی حتی پدر بزرگ و مادربزرگ، این برای من خط قرمز به حساب میاد و به هر قیمتی شده اجازه نمیدم این اتفاق بیفته. و برای این که گریه پیش نیاد قبل از این که برای رفتن آماده بشیم برای علیرضا یک موضوع حیاتی رو تعریف می کنم و اشتیاقش رو به رفتن زیاد می کنم طوری که گاهی خودش اصرار می کنه زودتر بریم.
ولی قبلا وقتی کسی میخواست از خونه مون بره خیلی گریه می کرد و جدیدا وقتی کسی میخواد بره یک سی دی براش میذارم که خیلی بهش علاقه داره و توش محو میشه و منم قبل از رفتن اون و میذارم تا حواسش به رفتن مهمون نباشه و یا لااقل گریه نکنه. اگر هم گریه کنه که چاره ای نیست! گاهی برای ساکت کردنش بهش قول میدم که بعد از ظهر ببرمش پارک و حتما می برمش.
×××××××
مامان مهناز اگه خودتون روتون نمیشه به خواهر شوهرتون بگید از همسرتون بخواید این کار و محترمانه انجام بده. من هر وقت خانوادۀ همسرم کاری رو ازم میخوان که نمی خوام انجام بدم همسرم "نه" رو اعلام می کنه. مثلا همین چند وقت پیش که شهرستان بودیم و خانوادۀ همسرم از روی محبت ازم خواستند چند روز بیش تر بمونم و من نمی تونستم بمونم خودم مخالفتم و اعلام نکردم و همسرم بهشون گفت که ما همه با هم میریم .
به نظر من مهد کودک با وجود مشکلاتی که داره خیلی بهتر از اینه که بچه ها رو پیش خانوادۀ خودمون و یا خانوادۀ همسرمون بذاریم. جدای از این که اونا به خاطر سن بالا خیلی انرژی برای سر و کله زدن با بچه ها رو ندارند مشکلات تربیتی هم به مرور زمان پیش میاد. تجربۀ من نشون داده مهد فقط اسمش فوق العاده ترسناک هست ولی در واقع مزیت هاش به معایبش خیلی می چربه.
مامانی
15:31 1393/6/30
سلام
گفتنیا رو مریم جوون گفتن
منم بعضی وقتها که پسرم بهانه گیری میکنه سعی میکنم یه محیط شاد واسش درست کنم
شروع میکنم به دست زدن و شعر خوندن بالاو پایین پریدن و رقصیدن اینجوری حواسش پرت میشه و با من همبازی میشه و بعد یه مدت یادش میره
وقتهایی هم که چیزی میخواد که امکانش نیست بهش بدم از روش اجی مجی استفاده میکنم
میگم بذار اجی مجی کنم برات بیارم
بعد کلی ادا در میارمو مثل شعبده بازها دستامو تکون میدم و خلاصه چند دقیقه ای سرگرمش میکنم تا یه خورده از بهونه گیریش کاسته بشه بعد میگ واااای نشد دوباره...
بهش میگم بیا اینبار دوتایی اجی مجی کنیم شاید اومد
همراهم میشه و این بازی خیلی براش جالبه
در جریان این اجی مجی بجای اون چیزی که میخواد یه چیز دیگه جایگزین میکنم(یه شکلات /بیسکوییت و...) کلی هم خوشحال میشه که تونستم براش یه چیزی اجی مجی کنم و بیارم
با اینکه میدونه این کارها الکیه ولی بازهم دوست داره
امتحان کنین جالبه
گفتنیا رو مریم جوون گفتن
منم بعضی وقتها که پسرم بهانه گیری میکنه سعی میکنم یه محیط شاد واسش درست کنم
شروع میکنم به دست زدن و شعر خوندن بالاو پایین پریدن و رقصیدن اینجوری حواسش پرت میشه و با من همبازی میشه و بعد یه مدت یادش میره
وقتهایی هم که چیزی میخواد که امکانش نیست بهش بدم از روش اجی مجی استفاده میکنم
میگم بذار اجی مجی کنم برات بیارم
بعد کلی ادا در میارمو مثل شعبده بازها دستامو تکون میدم و خلاصه چند دقیقه ای سرگرمش میکنم تا یه خورده از بهونه گیریش کاسته بشه بعد میگ واااای نشد دوباره...
بهش میگم بیا اینبار دوتایی اجی مجی کنیم شاید اومد
همراهم میشه و این بازی خیلی براش جالبه
در جریان این اجی مجی بجای اون چیزی که میخواد یه چیز دیگه جایگزین میکنم(یه شکلات /بیسکوییت و...) کلی هم خوشحال میشه که تونستم براش یه چیزی اجی مجی کنم و بیارم
با اینکه میدونه این کارها الکیه ولی بازهم دوست داره
امتحان کنین جالبه
mahtab
16:49 1393/6/30
دوستان پس نظر شما اينه که نبايد خونه پدربزرگ مادربزرگ ها بمونن؟!اين مشکل رو برادرم هم با بچه هاش داشت...خيلي دوست داشتن بمونن و ميموندن اما الان که مدرسه اي شدن خودشون ديگه نميخوان و اصرار بيجا نميکنن
پس من از الان نگذارم تنها بمونه؟
پس من از الان نگذارم تنها بمونه؟
mahtab
17:18 1393/6/30
دوستان در این مورد که تا چه حد میشه بهشون گوش داد هم حرف بزنین لطفا
مثلا همین امروز...وقتی مدام بهم میگه "باب اسفنجی بذارم براش" و من هربار یه جوری حواسشو پرت میکنم اما انقدر حواسش جمعه که دوباره یادش میاد و ول کن نیست من تا چه حد باید سخت بگیرم؟ خب من میخوام کمتر کارتون ببینه اما از اونطرف هم اینطوری دایم در حال مجادله ایم با هم...البته منظورم همون اصرار اون و انکار منه...خلاصه میخوام بگم این سخت گیری و انعطاف مرزش تا کجاست؟ خب شما هم حتما وقتی میبینین ممکنه کار بالا بگیره یه کم نرم برخورد میکنین یا نه؟ و اگر میخواهین قاطع باشین من در مورد خودمون دیدم نتیجه بدتر شده...اگر به چیزی پیله کنه نباید قاطعیت به خرج بدم اصلا...
مثلا همین امروز...وقتی مدام بهم میگه "باب اسفنجی بذارم براش" و من هربار یه جوری حواسشو پرت میکنم اما انقدر حواسش جمعه که دوباره یادش میاد و ول کن نیست من تا چه حد باید سخت بگیرم؟ خب من میخوام کمتر کارتون ببینه اما از اونطرف هم اینطوری دایم در حال مجادله ایم با هم...البته منظورم همون اصرار اون و انکار منه...خلاصه میخوام بگم این سخت گیری و انعطاف مرزش تا کجاست؟ خب شما هم حتما وقتی میبینین ممکنه کار بالا بگیره یه کم نرم برخورد میکنین یا نه؟ و اگر میخواهین قاطع باشین من در مورد خودمون دیدم نتیجه بدتر شده...اگر به چیزی پیله کنه نباید قاطعیت به خرج بدم اصلا...
الهام
17:42 1393/6/30
نظر من اینه که از الان به این کار عادتش ندید چون ترک این عادت خودش مصائب زیادی داره!
خواهر شوهر من دو تا دختر داره که از زمانی که من یادمه تا همین الان که یکی دوازده ساله ست و یکی هفت ساله هنوز همین عادت بد و دارند و گاهی اوقات که پسر ده سالۀ برادر شوهرم هم اونجا می مونه و همه پیش هم می خوابند من واقعا نگران میشم و این رو اشتباهی بزرگ می دونم.دیدن یک سری مسائل بین بچه های جنس مخالف (وحتی هم جنس!) در این سن، من و واقعا نگران می کنه و یا گاهی می بینم اونا ساعت ها تو اتاق با هم بازی می کنند و کسی حواسش به اونا نیست. به نظر شما اگه برای اون بچه ها اتفاقی بیفته اونا مقصرند یا ما؟ و قبلترها که خواهر شوهرم میخواست قاطعیت نشون بده مهربونی های بی مورد پدر شوهر و مادر شوهرم مانع می شد.
این محبت ها به جایی رسیده که سال قبل وقتی پدر شوهر و مادرشوهرم برای مسافرت اومدند تهران؛ دختر بزرگِ خواهر شوهرم هم همراهشون اومد! و امسال با پسر برادر شوهرم اومده بودند تهران! من هیچکدوم از این رفتارها رو نمی پسندم نه این که فکر کنی چون از طرف خانوادۀ همسرم هست نمی پسندم بلکه اگه خواهر خودم هم این کار و انجام بده این و بهش گوشزد می کنم و ریشۀ همۀ این نادرستی ها رو در این می بینم که ما برای اولین بار اجازه می دیم بچه مون خونۀ پدربزرگ و مادربزرگش بمونه.
من به هیچ عنوان اجازه نمیدم علیرضا خونۀ مامان و یا مادرشوهرم بمونه مگر این که خودم هم اونجا باشم و به ارتباطش با بچه های فامیل و بچه های همسایه که گاهی برای بازی میان اونجا نظارت داشته باشم.
همین چند هفته قبل که برای یک سفر کاری عازم زاهدان بودم به من پیشنهاد دادند برم شهرستان علیرضا رو پیششون بذارم و بعد خودم تنها برم زاهدان. قدردان محبتشون هستم ولی ترجیح دادم چند روز همسرم از کارش بمونه و همه با هم بریم تا این که بخوام بچه ام و بذارم و علاوه بر این که بعد از بازگشتم اونو دچار ترس از جدایی کنم مدام هم نگرانش باشم که پیش کی میخوابه و با کی میره حموم و با کی بازی می کنه!
خواهر شوهر من دو تا دختر داره که از زمانی که من یادمه تا همین الان که یکی دوازده ساله ست و یکی هفت ساله هنوز همین عادت بد و دارند و گاهی اوقات که پسر ده سالۀ برادر شوهرم هم اونجا می مونه و همه پیش هم می خوابند من واقعا نگران میشم و این رو اشتباهی بزرگ می دونم.دیدن یک سری مسائل بین بچه های جنس مخالف (وحتی هم جنس!) در این سن، من و واقعا نگران می کنه و یا گاهی می بینم اونا ساعت ها تو اتاق با هم بازی می کنند و کسی حواسش به اونا نیست. به نظر شما اگه برای اون بچه ها اتفاقی بیفته اونا مقصرند یا ما؟ و قبلترها که خواهر شوهرم میخواست قاطعیت نشون بده مهربونی های بی مورد پدر شوهر و مادر شوهرم مانع می شد.
این محبت ها به جایی رسیده که سال قبل وقتی پدر شوهر و مادرشوهرم برای مسافرت اومدند تهران؛ دختر بزرگِ خواهر شوهرم هم همراهشون اومد! و امسال با پسر برادر شوهرم اومده بودند تهران! من هیچکدوم از این رفتارها رو نمی پسندم نه این که فکر کنی چون از طرف خانوادۀ همسرم هست نمی پسندم بلکه اگه خواهر خودم هم این کار و انجام بده این و بهش گوشزد می کنم و ریشۀ همۀ این نادرستی ها رو در این می بینم که ما برای اولین بار اجازه می دیم بچه مون خونۀ پدربزرگ و مادربزرگش بمونه.
من به هیچ عنوان اجازه نمیدم علیرضا خونۀ مامان و یا مادرشوهرم بمونه مگر این که خودم هم اونجا باشم و به ارتباطش با بچه های فامیل و بچه های همسایه که گاهی برای بازی میان اونجا نظارت داشته باشم.
همین چند هفته قبل که برای یک سفر کاری عازم زاهدان بودم به من پیشنهاد دادند برم شهرستان علیرضا رو پیششون بذارم و بعد خودم تنها برم زاهدان. قدردان محبتشون هستم ولی ترجیح دادم چند روز همسرم از کارش بمونه و همه با هم بریم تا این که بخوام بچه ام و بذارم و علاوه بر این که بعد از بازگشتم اونو دچار ترس از جدایی کنم مدام هم نگرانش باشم که پیش کی میخوابه و با کی میره حموم و با کی بازی می کنه!
الهام
17:55 1393/6/30
من در مورد مرز بین بخشش، تذکر و تنبیه تو این پست توضیح دادم و مثال هم زده ام. فرصت کردی بخون مهتاب جون:
http://alirezanoori.niniweblog.com/post451.php
اگه با گوشی هستی و نمی تونی لینک و باز کنی برو تو وبم و تو قسمت آخرین مطالب وبلاگ پست "جایی!" رو باز کن.
http://alirezanoori.niniweblog.com/post451.php
اگه با گوشی هستی و نمی تونی لینک و باز کنی برو تو وبم و تو قسمت آخرین مطالب وبلاگ پست "جایی!" رو باز کن.
mahtab
17:55 1393/6/30
از اون نظر حواسم جمعه
کسي نيست خونشون
برادرزاده هام نميمون ديگه و وقتي هم باهم بازي ميکنن حسابي حواسمون هست
البته پسرم سه چهار ساعتي تنها موند و شب رفتيم دنبالش
به نظرم.همين مدل موندن صرفنظر.از باقي معايب باعث بي نکمي در خونواده ميشه و بچه قانونمند بار نمياد
بايد جلوشو بگيريم
همسرم.هم موافق نيست
کسي نيست خونشون
برادرزاده هام نميمون ديگه و وقتي هم باهم بازي ميکنن حسابي حواسمون هست
البته پسرم سه چهار ساعتي تنها موند و شب رفتيم دنبالش
به نظرم.همين مدل موندن صرفنظر.از باقي معايب باعث بي نکمي در خونواده ميشه و بچه قانونمند بار نمياد
بايد جلوشو بگيريم
همسرم.هم موافق نيست
mahtab
18:10 1393/6/30
بي نظمي
مامان امیرحسین و سارا
19:08 1393/6/30
مهتاب جاان در مورد سوال اخیرت باید بگم بنظرم میاد درستش اینه که ما تو خونه قانون تعریف کنیم!
ببینید بنظر شما پسرتون تو این سن چند دقیقه کارتون ببینه براش کافیه یا بهتر بگم مضر نیست!
هر اندازه ای که فکر میکنید درسته رو بعنوان قانون وضع کنید!
روزهای اول معلومه پسرتون حتما اعتراض میکنه اما بعد به قانون ِ خونه احترام خواهد گذاشت.
در مورد کارتون باب اسفنجی هم همینطور عمل کنید اگه تو اون ساعت خاص که علیرضاجان اصرار داره کارتون ببینه ساعتیه که تو تعریفه(بهتره نگیم قانون) خونتون اومده براش بزارید اما اگه نه براش روشن کنید مسئله رو و براش بزبون خودش توضیح بدید
پرت کردن حواس بچه ها بنظرم تو این سن که اونا از ما محبت ِ توام با مدیریت میخوان کار صحیحی نیست و اینکه میگید زود دوباره خواستشو تکرار میکنه هم ناشی از ناکارامدی این راه حله.چون بچه هامون بزرگ شدن و میفــــــــــهمن بطور کامل.
بنظرم اول باید یسری اصولو با تحقیق برا خودمون اول تعریف کنیم و بعد از حصول اطمینان از درست بودنش اونو تو خونه به اجراش دربیاریم.
ببینید بنظر شما پسرتون تو این سن چند دقیقه کارتون ببینه براش کافیه یا بهتر بگم مضر نیست!
هر اندازه ای که فکر میکنید درسته رو بعنوان قانون وضع کنید!
روزهای اول معلومه پسرتون حتما اعتراض میکنه اما بعد به قانون ِ خونه احترام خواهد گذاشت.
در مورد کارتون باب اسفنجی هم همینطور عمل کنید اگه تو اون ساعت خاص که علیرضاجان اصرار داره کارتون ببینه ساعتیه که تو تعریفه(بهتره نگیم قانون) خونتون اومده براش بزارید اما اگه نه براش روشن کنید مسئله رو و براش بزبون خودش توضیح بدید
پرت کردن حواس بچه ها بنظرم تو این سن که اونا از ما محبت ِ توام با مدیریت میخوان کار صحیحی نیست و اینکه میگید زود دوباره خواستشو تکرار میکنه هم ناشی از ناکارامدی این راه حله.چون بچه هامون بزرگ شدن و میفــــــــــهمن بطور کامل.
بنظرم اول باید یسری اصولو با تحقیق برا خودمون اول تعریف کنیم و بعد از حصول اطمینان از درست بودنش اونو تو خونه به اجراش دربیاریم.
الهام
19:40 1393/6/30
مهتاب جون اون چند ساعتی که شما پسرتون و خونۀ مامانتون میذارید نه تنها اشکالی نداره بلکه لازم هم هست. مخصوصا این که مطمئن هستید مادرتون حواسشون جمعه. قرار نیست ما مامان ها تمام زندگیمون و وقف بچه هامون کنیم و حتی یک لحظه هم برای خودمون نداشته باشیم. حتی این که ساعاتی به دور از دغدغۀ بچه هامون با همسرمون باشیم و بریم بیرون، باعث میشه به خودمون و همسرمون استراحت بدیم و با روحیۀ مضاعفی به بچه هامون برسیم.
منظور من شب هاست که بهش عادت ندید اونجا بمونه. چون کم کم عادت می کنه و بعدها ترک عادتش سخت میشه.
موفق باشی دوست خوبم.
منظور من شب هاست که بهش عادت ندید اونجا بمونه. چون کم کم عادت می کنه و بعدها ترک عادتش سخت میشه.
موفق باشی دوست خوبم.
mahtab
20:48 1393/6/30
بله خودم هم با شب خوابیدن جایی غیر از خونمون مخالفم
گرچه حالا کلا براش زوده و مامانم میگه سه سالش که شد میتونه شب پیشمون بمونه اما بنده خدا نمیدونه که نمیذاریم بمونه
گرچه حالا کلا براش زوده و مامانم میگه سه سالش که شد میتونه شب پیشمون بمونه اما بنده خدا نمیدونه که نمیذاریم بمونه
mahtab
20:49 1393/6/30
قافیه ی ...ونه رو کیف کردین؟!
mahtab
20:51 1393/6/30
مامان امیر حسین جان راست میگین
حواس پرت کردن تو این سن همیشه هم جوتب نمی ده
اما اگر مدل حواس پرت کردن به گونه ای باشه که یه سرگرمی جالب بیاره رو کار گاهی میتونه مقید باشه
حواس پرت کردن تو این سن همیشه هم جوتب نمی ده
اما اگر مدل حواس پرت کردن به گونه ای باشه که یه سرگرمی جالب بیاره رو کار گاهی میتونه مقید باشه
مامان مریم
21:06 1393/6/30
سلام دوستای خوبم
مهناز جون..مرضیه جون...مامانی عزیز و مریم گلم، خیلی ممنونم از محبتتون
مرضیه جون تجربه نشون داده مامان بزرگ هایی که بچه هارو به طور منظم ساعاتی در روز و دائمی نگه میدارن مثل مامان میشن و میتونن کنترلشون کنن....چون درست مثل اتفاقی که الهام جون اجازه داد در برخورد خانواده همسرش با پسرش بیفته ،مادر بزرگ ها هم با تکرار این اتفاقات به همون نتیجه میرسن و سعی میکنن قاطع تر باشن
مثل خود من که همه این تجربه ای که شنیدین اصلا از ابتدا وجود نداشته و من میدان عمل کاملی به پسرم میدادم و بعد تغییر روش اون و آزار دهنده بودن این اخلاق جدید و نگرانی از اثرش در تربیت آینده اش نتونستم به برخورد سابقم ادامه بدم و من هم تغییر موضع دادم...
مهتاب جان باز هم میگم این تغییر روش شما در ابتدا باعث خرابتر شدن میشه و صبور بودنتون باعث قانون مندیش میشه و یاد میگیره حرف مامانش یکیه و بهتره از اول مخالفت نکنه و از در دوستی وارد میشه...
مهناز جون من هم با الهام عزیزم موافقم....بهتره از همسرتون بخواین به خواهرش گوشزد کنه تو برخوردش تجدید نظر کنه!!!
خوراکی رو میشه یه کاریش کرد و بعد ها و تو خونه تهیه نکرد...ولی یاد گرفتن کلمات بد واقعا درست نیست و فراموشیش زمان میبره...
شوهر خواهرم هرروز عصر با پسرم تلفنی حرف میزد و قول یه ماشین جدید بهش میداد...پسرم تا ایشونو میدید ماشینشو طلب میکرد و من خیییلی جدی به خواهرم گفتم اصلا این کارو دوست ندارم...باعث میشه آیدین متوقع بار بیاد و یاد بگیره به همه بگه براش یه چیزی بخرن و یه ماشین خریدش لذت بخشه و کاری نداره ولی اینکه تربیت من زیر سوال بره و پسرم با این محبت یه بداموزی داشته باشه اصلا درست نیست و منم نمیتونم تحمل کنم...
مامانی گل از روش اجی مجی شما خییییلی خوشم اومد دوستم
سعی میکنم اجراش کنم...
مامانی ها...دوستای گلم....اونایی که منو میشناسن میدونن که آیدین برای من خیییلی عزیزه و خیلی براش وقت میزارم و خیلی از خودم و فرصت هام برای بیشتر بچگی کردن و بیشتر لذت بردنش مایه میزارم ولی...
اینکه از همین سن یاد بگیرن....مامان و بابا همیشه پشت هم هستن....مامانم تو تصمیمش قاطعه....من با گریه به جایی نمیرسم....اگه به حرف مامانم گوش نکنم جریمه ای در پی خواهد داشت...مامانم هرچی میگه به صلاحمه....لازمه و باید اینارو قبول کنن تا تربیت آیندمون زیر سازی محکمی داشته باشه...اینارو گفتم که فکر نکنین این برخورد با بچه ها بی انصافیه و اذیت میشن و خشن هست...اینا دقیقا پیشنهادای روانشناس کودکه در برخورد با اولین لجبازی هایی که با باج دادن نهادینه میشه و باعث نیشه بچه همیشه از همه متوقع باشه و خودخواه باشه و خودشو درهر شرایطی محق بدونه
من هر نه ای که به پسرم میگم زود علتشو هم میگم تا بدونه من بنا به علتی که به خاطر خودشه این اجبارو گذاشتم....جلوی تلوزیون نایست...چون چشمات ضعیف میشه و مثل اون موش کور تو شهرموش ها باید عینک بزنی!!!
داد نزن چون نی نی طبقه پایین خوابه و بیدار میشه...
دستتو تو دهنت نکن چون کثیفه و بعدش مریض میشی...
با بچه ها کامل و در حد فهمشون و با دلیل ولی قاطع حرف بزنین...
و یه چیز خییییییلی جالب....یه قانون خوندم به اسم آویزون گریزون و گریزون آویزون!!!
یعنی هرچی شما دنبال طرف بری اون بیشتر فاصله میگیره و هرچی شما بیشتر فاصله بگیری طرف مقابلت بیشتر به سمتت میاد و این قانون خیلی درسته....
وقتی بچه ها واقعا رفتن تو فاز دادوفریاد اگه هی بخوایم قربونشون بریم و قول و قرار بزاریم و باج کوچولو بدیم که از یه چیز دیگه دست بردارن بیشتر حس میکنن محق هستن و حق دارن فریاد بزنن!!!
ولی اگه توجه نکنی انگار با خودشون به این نتیجه میرسن حتما خیلی زیاده خواهی کردن و زودتر آروم میشن و این تایم هربار کمتر و کمتر میشه چون یادشون میمونه دفعه قبل فایده نداشته...
و بعد یه مدت این بچه ها هستن که دنبال جلب توجه با انجام حرکاتی هستن که ما دوست داریم...
مهناز جون..مرضیه جون...مامانی عزیز و مریم گلم، خیلی ممنونم از محبتتون
مرضیه جون تجربه نشون داده مامان بزرگ هایی که بچه هارو به طور منظم ساعاتی در روز و دائمی نگه میدارن مثل مامان میشن و میتونن کنترلشون کنن....چون درست مثل اتفاقی که الهام جون اجازه داد در برخورد خانواده همسرش با پسرش بیفته ،مادر بزرگ ها هم با تکرار این اتفاقات به همون نتیجه میرسن و سعی میکنن قاطع تر باشن
مثل خود من که همه این تجربه ای که شنیدین اصلا از ابتدا وجود نداشته و من میدان عمل کاملی به پسرم میدادم و بعد تغییر روش اون و آزار دهنده بودن این اخلاق جدید و نگرانی از اثرش در تربیت آینده اش نتونستم به برخورد سابقم ادامه بدم و من هم تغییر موضع دادم...
مهتاب جان باز هم میگم این تغییر روش شما در ابتدا باعث خرابتر شدن میشه و صبور بودنتون باعث قانون مندیش میشه و یاد میگیره حرف مامانش یکیه و بهتره از اول مخالفت نکنه و از در دوستی وارد میشه...
مهناز جون من هم با الهام عزیزم موافقم....بهتره از همسرتون بخواین به خواهرش گوشزد کنه تو برخوردش تجدید نظر کنه!!!
خوراکی رو میشه یه کاریش کرد و بعد ها و تو خونه تهیه نکرد...ولی یاد گرفتن کلمات بد واقعا درست نیست و فراموشیش زمان میبره...
شوهر خواهرم هرروز عصر با پسرم تلفنی حرف میزد و قول یه ماشین جدید بهش میداد...پسرم تا ایشونو میدید ماشینشو طلب میکرد و من خیییلی جدی به خواهرم گفتم اصلا این کارو دوست ندارم...باعث میشه آیدین متوقع بار بیاد و یاد بگیره به همه بگه براش یه چیزی بخرن و یه ماشین خریدش لذت بخشه و کاری نداره ولی اینکه تربیت من زیر سوال بره و پسرم با این محبت یه بداموزی داشته باشه اصلا درست نیست و منم نمیتونم تحمل کنم...
مامانی گل از روش اجی مجی شما خییییلی خوشم اومد دوستم
سعی میکنم اجراش کنم...
مامانی ها...دوستای گلم....اونایی که منو میشناسن میدونن که آیدین برای من خیییلی عزیزه و خیلی براش وقت میزارم و خیلی از خودم و فرصت هام برای بیشتر بچگی کردن و بیشتر لذت بردنش مایه میزارم ولی...
اینکه از همین سن یاد بگیرن....مامان و بابا همیشه پشت هم هستن....مامانم تو تصمیمش قاطعه....من با گریه به جایی نمیرسم....اگه به حرف مامانم گوش نکنم جریمه ای در پی خواهد داشت...مامانم هرچی میگه به صلاحمه....لازمه و باید اینارو قبول کنن تا تربیت آیندمون زیر سازی محکمی داشته باشه...اینارو گفتم که فکر نکنین این برخورد با بچه ها بی انصافیه و اذیت میشن و خشن هست...اینا دقیقا پیشنهادای روانشناس کودکه در برخورد با اولین لجبازی هایی که با باج دادن نهادینه میشه و باعث نیشه بچه همیشه از همه متوقع باشه و خودخواه باشه و خودشو درهر شرایطی محق بدونه
من هر نه ای که به پسرم میگم زود علتشو هم میگم تا بدونه من بنا به علتی که به خاطر خودشه این اجبارو گذاشتم....جلوی تلوزیون نایست...چون چشمات ضعیف میشه و مثل اون موش کور تو شهرموش ها باید عینک بزنی!!!
داد نزن چون نی نی طبقه پایین خوابه و بیدار میشه...
دستتو تو دهنت نکن چون کثیفه و بعدش مریض میشی...
با بچه ها کامل و در حد فهمشون و با دلیل ولی قاطع حرف بزنین...
و یه چیز خییییییلی جالب....یه قانون خوندم به اسم آویزون گریزون و گریزون آویزون!!!
یعنی هرچی شما دنبال طرف بری اون بیشتر فاصله میگیره و هرچی شما بیشتر فاصله بگیری طرف مقابلت بیشتر به سمتت میاد و این قانون خیلی درسته....
وقتی بچه ها واقعا رفتن تو فاز دادوفریاد اگه هی بخوایم قربونشون بریم و قول و قرار بزاریم و باج کوچولو بدیم که از یه چیز دیگه دست بردارن بیشتر حس میکنن محق هستن و حق دارن فریاد بزنن!!!
ولی اگه توجه نکنی انگار با خودشون به این نتیجه میرسن حتما خیلی زیاده خواهی کردن و زودتر آروم میشن و این تایم هربار کمتر و کمتر میشه چون یادشون میمونه دفعه قبل فایده نداشته...
و بعد یه مدت این بچه ها هستن که دنبال جلب توجه با انجام حرکاتی هستن که ما دوست داریم...
مامان
23:47 1393/6/30
مامان مریم جوووووون.ممنون از توضیحات کامل و ملموسی که دادی.
واقعا خوندن این تجربه ها خیلی راهبردی تره تا یه مقاله چند صفحه ای رو بخونی که فقط یه صفحه ش مفیده!
واقعا خوندن این تجربه ها خیلی راهبردی تره تا یه مقاله چند صفحه ای رو بخونی که فقط یه صفحه ش مفیده!
فائزه مامانه سوگند
00:08 1393/6/31
مریم جون مریم جون همیشه هم یه دوست و مشاور خوب برای منه و واقعا نکات خوبی میگه چون چند وقت پیش در مورد همین مسائل کلی برام وقت گذاشت
البته بقیه دوستان هم همینطور هستند و واقعا اینجا یک دانشگاه هستش
چون خودم جدیدا با سوگند به همچین مشکلاتی خوردم از نکات دوستان استفاده کردم ممنووووووووووووووووووووووووووون
البته بقیه دوستان هم همینطور هستند و واقعا اینجا یک دانشگاه هستش
چون خودم جدیدا با سوگند به همچین مشکلاتی خوردم از نکات دوستان استفاده کردم ممنووووووووووووووووووووووووووون
مامان مریم
00:32 1393/6/31
مامان عزیزم و فائزه گلم
خیلی ممنونم از این همه لطفی که بهم دارین....امیدوارم لایقش باشم
خیلی ممنونم از این همه لطفی که بهم دارین....امیدوارم لایقش باشم
فائزه مامانه سوگند
01:51 1393/6/31
دوستم شما لایق بهترینها هستی
mahtab
07:51 1393/6/31
سلام دوستان
لازمه من هم در ادامه.صحبت دوستان مراتب قدرداني خودم رو از مريم جان عزيز اعلام کنم
مريم جان تو پروژه ي پوشک گيرون پسرم هم خيلي کمک فکري داد بهم و کمکم کرد
لازمه من هم در ادامه.صحبت دوستان مراتب قدرداني خودم رو از مريم جان عزيز اعلام کنم
مريم جان تو پروژه ي پوشک گيرون پسرم هم خيلي کمک فکري داد بهم و کمکم کرد
مامان الهه
08:24 1393/6/31
سلام خانومهاي گل. ممنون از توضيحات و راهنمايي هاي مفيدتون .
مامان مریم
09:45 1393/6/31
مهتاب عزیزم من واقعا کاری نکردم دوستم و تو همین بحث ها و لابلای دردو دل و ها و راهکارها خیلی جیزا یاد میگیرم....ممنونم از محبتت خانومی
و مرسی فائزه جون مهربونم که انقدر بهم لطف داری
و مرسی فائزه جون مهربونم که انقدر بهم لطف داری
مامان آروین(مهناز )
11:06 1393/6/31
مرسی مریم جون بازهم به قول فائزه جون کلی از راهنماییهات استفاده کردیم دقیقاً من هم همین کار رو میکنم همش شوهر بیچاره وسطه و به خواهرش امر و نهی میکنه مثلاً حرف بدی که گفتم تحفه است درسته حرف خیلی بدی نیست ولی خب ب شناختی که همه آشنایان و دوستان و اطرافیان از من دارن شنیدن همین کلمه رو هم خیلی زشت میدونم الیته اینو بگم پسر اصلاً به یادش نیست همچین چیزی رو بگه عمه اش برای نمیدونم محض خنده میگه آروین بگو تحفه اونم میگه دیگه که با اخم شدید من و لحن تند بابایی روبرو میشه ولی انگار بهش بر نمیخوره نمیدونم چکار کنم بدش بیاد و اصلاً دیگه اونجا نیاد
mahtab
11:07 1393/6/31
مريم جان اشاره کردي که وقتي به گل پسرت ميگي اين کاروبکن يا نکن سريع دليلش رو هم عنوان ميکني براش، منم تقريبا همين کارو ميکنم چون بچه هاي اين دوره زمونه خيلي باهوشن و اهل پرسش و کاري رو بي دليل نميپذيرن
اما يه سوال
اون موقع که.ميخواستم پسرمو از شير بگيرم تو مقاله ها ميخوندم لازم نيست تلخش کنين يا قرمز...بايد بگين نه، ديگه نميشه بخوري، اگر بخواهين براشون دليل بياريد بچه عادت ميکنه هميشه " چرا؟چرا؟" بکنه تا بزرگساليش...بايد قاطعانه بگيد ديگه نبايد بخوري...اون موقع اين منطق برام عجيب بود و به نظرم مخالف روح ازادي ميومد اما از يه طرف به نظرم درسته که بچه اي که " نه" رو از والدينش بي چون و چرا نپذيره ممکنه بعدها هم همينطور بمونه و اگه دليل ماروقبول نداشته باشه حرفمونو گوش نده
نظرت چيه دراين مورد؟و همينطور بقيه؟
اما يه سوال
اون موقع که.ميخواستم پسرمو از شير بگيرم تو مقاله ها ميخوندم لازم نيست تلخش کنين يا قرمز...بايد بگين نه، ديگه نميشه بخوري، اگر بخواهين براشون دليل بياريد بچه عادت ميکنه هميشه " چرا؟چرا؟" بکنه تا بزرگساليش...بايد قاطعانه بگيد ديگه نبايد بخوري...اون موقع اين منطق برام عجيب بود و به نظرم مخالف روح ازادي ميومد اما از يه طرف به نظرم درسته که بچه اي که " نه" رو از والدينش بي چون و چرا نپذيره ممکنه بعدها هم همينطور بمونه و اگه دليل ماروقبول نداشته باشه حرفمونو گوش نده
نظرت چيه دراين مورد؟و همينطور بقيه؟
مامان مریم
11:27 1393/6/31
مهتاب جون به نظر من بچه ها وارد دنیایی شدن که همه چی براشون عجیبه و جای سوال داره و ما باید براشون همه چی رو روشن کنیم
آیدین اصلا چرا نمیپرسه ولی خیلی خیلی سوال میکنه و طوری که تو تاکسی و مترو همه با لبخند مارو نگاه میکنن...از بس یه ریز داره سوال میپرسه و البته بیشتر جواب هارو میدونه ولی از شنیدن دوباره ش لذت میبره...
اینکه باید به بچه ها از ابتدا یه نه قاطع گفت و انتظار داشته باشیم قبولش کنن حداقل تو این دوره تربیتی که داریم رو این مسئله کار میکنیم که با قاطعیت شرایط بهانه گیری رو به حداقل برسونیم برای من قابل قبول نیست....ما داریم الان قاطعیت رو جایگزین قبول بی چون و چرای سابق میکنیم تا بهانه گیری رو به صفر برسونیم و اینکه تو همین شرایط با نگفتن علت این قاطعیت به اون بهانه گیری دامن بزنیم حداقل وسط این دوره تربیتی نمیتونه جاش باشه...
اینکه به پسرم بگم از جلوی تلوزیون بیا کنار چون چشمات درد میگیره فقط خواستم همراه نه گفتن یه چیزی هم یادش داده باشم ولی مثلا وقتی بیرون گریه میکنه که برام ماشین بخر اونوقت فقط یه نه قاطع کافیه...
اینکه برای برخوردامون دلیل بیاریم و یا نیاریم و فقط نه بگیم تو همه موارد نمیتونه یه جواب داشته باشه...
گاهی لازمه علت رو گفت چون گفتنش از یه جنجال جلوگیری میکنه....من هروقت علت یه نه گفتن رو برای بار اول برای آیدین میگم اون لحظه اول اصلا یادش میرفت بهانه بگیره و چونه بزنه و میگفت چی؟؟؟
و بار دوم که تکرار میکردم اون هم تکرار میکرد و با حالت سوالی... و همزمان خواستمو بدون فکر به اینکه داره اجرا میکنه انجام میداد.....یعنی اولا اصلا یادش میرفت الان موقعیت لجبازی داشت و نکرد و دوما با تکرار معلوم بود داره بهش فکر میکنه...
ولی برای جایی مثل بیرون که یهو دستم و تو خیابون ول میکنه فقط بهش میگم تو خیابون دست مامانتو ول نکن....همین
و بعد چندین قدم که از اون خیابون دور شدیم بهش توضیح میدم که ممکنه ماشین بخوره بهمون...
یعنی اون لحظه قاطعیت و نشون دادن اینکه جای سوال و جواب نیست و و فقط باید قبولش کنی و بعد توضیح علت تا مهم بودنش براش ملموس باشه..
آیدین اصلا چرا نمیپرسه ولی خیلی خیلی سوال میکنه و طوری که تو تاکسی و مترو همه با لبخند مارو نگاه میکنن...از بس یه ریز داره سوال میپرسه و البته بیشتر جواب هارو میدونه ولی از شنیدن دوباره ش لذت میبره...
اینکه باید به بچه ها از ابتدا یه نه قاطع گفت و انتظار داشته باشیم قبولش کنن حداقل تو این دوره تربیتی که داریم رو این مسئله کار میکنیم که با قاطعیت شرایط بهانه گیری رو به حداقل برسونیم برای من قابل قبول نیست....ما داریم الان قاطعیت رو جایگزین قبول بی چون و چرای سابق میکنیم تا بهانه گیری رو به صفر برسونیم و اینکه تو همین شرایط با نگفتن علت این قاطعیت به اون بهانه گیری دامن بزنیم حداقل وسط این دوره تربیتی نمیتونه جاش باشه...
اینکه به پسرم بگم از جلوی تلوزیون بیا کنار چون چشمات درد میگیره فقط خواستم همراه نه گفتن یه چیزی هم یادش داده باشم ولی مثلا وقتی بیرون گریه میکنه که برام ماشین بخر اونوقت فقط یه نه قاطع کافیه...
اینکه برای برخوردامون دلیل بیاریم و یا نیاریم و فقط نه بگیم تو همه موارد نمیتونه یه جواب داشته باشه...
گاهی لازمه علت رو گفت چون گفتنش از یه جنجال جلوگیری میکنه....من هروقت علت یه نه گفتن رو برای بار اول برای آیدین میگم اون لحظه اول اصلا یادش میرفت بهانه بگیره و چونه بزنه و میگفت چی؟؟؟
و بار دوم که تکرار میکردم اون هم تکرار میکرد و با حالت سوالی... و همزمان خواستمو بدون فکر به اینکه داره اجرا میکنه انجام میداد.....یعنی اولا اصلا یادش میرفت الان موقعیت لجبازی داشت و نکرد و دوما با تکرار معلوم بود داره بهش فکر میکنه...
ولی برای جایی مثل بیرون که یهو دستم و تو خیابون ول میکنه فقط بهش میگم تو خیابون دست مامانتو ول نکن....همین
و بعد چندین قدم که از اون خیابون دور شدیم بهش توضیح میدم که ممکنه ماشین بخوره بهمون...
یعنی اون لحظه قاطعیت و نشون دادن اینکه جای سوال و جواب نیست و و فقط باید قبولش کنی و بعد توضیح علت تا مهم بودنش براش ملموس باشه..
مامان مریم
11:44 1393/6/31
مهناز جون به نظزم خودت بگو آروین مامان با تربیته!!!حرفای بد نمیزنه!!!
یعنی به در میگی دیوار بشنوه و اصلا هم نه نگاش کن و نه تحویلش بگیر وقتی مسائل تربیتیتو اجرا نمیکنه...
و سر پسرتو خیلی زود بعد شنیدن این حرفا گرم کن...یعنی همون لحظه صداش کن و براش یه موقعیت دیگه درست کن تا هم خواهر شوهرت بدونه خوشت نیومد و هم ببینه برات مهم نیست و خیلی تابلو حرفشو رو هوا نگه داشتی و قطعش کردی...
یعنی به در میگی دیوار بشنوه و اصلا هم نه نگاش کن و نه تحویلش بگیر وقتی مسائل تربیتیتو اجرا نمیکنه...
و سر پسرتو خیلی زود بعد شنیدن این حرفا گرم کن...یعنی همون لحظه صداش کن و براش یه موقعیت دیگه درست کن تا هم خواهر شوهرت بدونه خوشت نیومد و هم ببینه برات مهم نیست و خیلی تابلو حرفشو رو هوا نگه داشتی و قطعش کردی...
mahtab
12:34 1393/6/31
عالي بود جوابت مريم جان مثل هميشه
ممنون عزيزم
ممنون عزيزم
مامان مریم
15:15 1393/6/31
خواهش میکنم دوستم...ولی منتظر نظرات بقیه هم هستم...اگه کسی تجربه ای خلاف این داره و میتونه مارو به یه تصمیم بهتر سوق بده حتما استقبال میکنم که بیشتر بدونم و یاد بگیرم
مامان آروین(مهناز )
08:32 1393/7/1
ممنونم مریم جون خیلی ایده خوبی بود حتماً همین کار رو میکنم
mahtab
09:32 1393/7/1
دوستان اگر نظر دیگه ای نیست میخوام ببندم سوال رو
مامانی
13:09 1393/7/1
نکته های خیلی خوبی بود
ولی مامانای عزیز یه چیزی رو یادمون نره ...
که این کوچولوها مثل ما بزرگترها خیلی وقتها حوصله شون سر میره
خیلی وقتها بهانه گیری میکنن که ما نازشونو بخریم
دوست دارن برای یه مدت کوتاه بیان توی بغلمونو و ما همه جوره بهشون برسیم
نباید زیاد ازشون توقع داشته باشیم اجازه بدیم خیلی وقتها بهونه گیری کنن
و بپذیریم که اقتضای سنشونه اینجوری خیلی راحتتر باهاشون کنار میایم و کمتر بهمون فشار میاد
شاد باشید
ولی مامانای عزیز یه چیزی رو یادمون نره ...
که این کوچولوها مثل ما بزرگترها خیلی وقتها حوصله شون سر میره
خیلی وقتها بهانه گیری میکنن که ما نازشونو بخریم
دوست دارن برای یه مدت کوتاه بیان توی بغلمونو و ما همه جوره بهشون برسیم
نباید زیاد ازشون توقع داشته باشیم اجازه بدیم خیلی وقتها بهونه گیری کنن
و بپذیریم که اقتضای سنشونه اینجوری خیلی راحتتر باهاشون کنار میایم و کمتر بهمون فشار میاد
شاد باشید
مامان مریم
14:24 1393/7/1
درسته مامانی گل کاملا درست میگی
و اولین کامنتم هم گفتم که باید اول ببینیم این بهانه گیری واقعا تقاضای باج هست یا نه و فقط ما داریم از یه حرکت برداشت اشتباه میکنیم و اتفاقا خوب شد اینو گفتین و منم یه چیزی یادم افتاد...
پسرم تو اون دوره تربیتی همش میگفت بغلم کن....کاری که قبلش اصلا نمیگفت...خصوصا بیرون از خونه اصلا بغل نمیومد و اون دوران دائم تقاضا میکرد و من هم با اینکه خیلی سختم بود همشو قبول میکردم و به همسرم هم میگفتم هروقت بهت گفت بغلم کن تو هر شرایطی که هستی کارتو ول کن و خیلی مهربون بغلش کن تا بدونه این دوره و مخالفت با لجبازی و فریاد و با گریه طلب چیزی کردن اصلا تو محبتمون بهش تاثیری نداشته و اتفاقا ممکنه به خاطر این بی توجهی دچار کمبود محبت بشه و ما باید تو مواقع عادی محبت رو بیشتر و نوازش و در آغوش کشیدن رو چند برابر کنیم تا بدونه تو دوست داشتنمون هیچ تغییری پیش نیومده
ممنونم از یاداوری
و اولین کامنتم هم گفتم که باید اول ببینیم این بهانه گیری واقعا تقاضای باج هست یا نه و فقط ما داریم از یه حرکت برداشت اشتباه میکنیم و اتفاقا خوب شد اینو گفتین و منم یه چیزی یادم افتاد...
پسرم تو اون دوره تربیتی همش میگفت بغلم کن....کاری که قبلش اصلا نمیگفت...خصوصا بیرون از خونه اصلا بغل نمیومد و اون دوران دائم تقاضا میکرد و من هم با اینکه خیلی سختم بود همشو قبول میکردم و به همسرم هم میگفتم هروقت بهت گفت بغلم کن تو هر شرایطی که هستی کارتو ول کن و خیلی مهربون بغلش کن تا بدونه این دوره و مخالفت با لجبازی و فریاد و با گریه طلب چیزی کردن اصلا تو محبتمون بهش تاثیری نداشته و اتفاقا ممکنه به خاطر این بی توجهی دچار کمبود محبت بشه و ما باید تو مواقع عادی محبت رو بیشتر و نوازش و در آغوش کشیدن رو چند برابر کنیم تا بدونه تو دوست داشتنمون هیچ تغییری پیش نیومده
ممنونم از یاداوری
مریم(مامان کیان)
14:55 1393/7/1
من وقتی در مورد بهانه جویی بچه ها از دکترش پرسیدم برام یه مثالی زد که همیشه بهم کمک کرده دکتر میگفت یه وقتی بچه دو روزه از خونه بیرون نرفته و بهونه گیریش واسه از خونه بیرون رفتنه شما اصلا اجازه نه گفتن و جبهه گرفتن ندارین و باید به حرفش گوش بدین اما یه وقتی یه ظرفی و میخواد از بوفه براش دربیارین و بدین باهاش بازی کنه شما باید قاطع باشین و اصلا به حرفش توجه نکنید ....... ما باید فرق بین خواسته های منطقی و غیر منطقی بچه هامون و بفهمیم و با توجه به همون عکس العمل نشون بدیم ........
البته همه اینا رو مریم عزیزم و بقیه مامانا گفته بودن اما خوب چون این مثال دکتر به خودم خیلی کمک کرده بود خواستم برای دوستای خوبم هم بگم
البته همه اینا رو مریم عزیزم و بقیه مامانا گفته بودن اما خوب چون این مثال دکتر به خودم خیلی کمک کرده بود خواستم برای دوستای خوبم هم بگم
mahtab
20:52 1393/7/1
ماماني عزيز کاملا موافقم با حرفقتون، بچه ها خيلي اوقات حوصلشون سر ميره و بلد نيستن.مثل بزرگترها خودشونو سرگرم کنن، بماند که خود ما هم گاهي کلافه ميشيم اما از روي خجالته که بهانه نميگيريم، ممنون از ياداوريت عزيزم
مريم جانم خيلي خوب اشاره کردي، ميون مبارزه با لجبازي و بي منطق بودنشون ديگه.نبايد از اغوش.خودمون محرومشون کنيم، کاري که ما متاسفانه زياد کرديمش به اين گمان که داره لوس بازي درمياره، و همسرم ميگفت بغليش کردي و منم تسليم بودم و فکر ميکردم.درست ميگه، بيچاره پسرکمون، ممنون مريم جان
مامان کيان عزيز مثال دکتر پسرتون خيلي ملموس بود و منم البته ملاکم در اطاعت امر پسرکم همين بود که اجابت خواستش.ضرري ميرسونه يا نه، ممنون ازتون
مريم جانم خيلي خوب اشاره کردي، ميون مبارزه با لجبازي و بي منطق بودنشون ديگه.نبايد از اغوش.خودمون محرومشون کنيم، کاري که ما متاسفانه زياد کرديمش به اين گمان که داره لوس بازي درمياره، و همسرم ميگفت بغليش کردي و منم تسليم بودم و فکر ميکردم.درست ميگه، بيچاره پسرکمون، ممنون مريم جان
مامان کيان عزيز مثال دکتر پسرتون خيلي ملموس بود و منم البته ملاکم در اطاعت امر پسرکم همين بود که اجابت خواستش.ضرري ميرسونه يا نه، ممنون ازتون
مامان امیرحسین و سارا
01:34 1393/7/2
نقل از مادربانو
الگوی تربیتی محبت و قاطعیت:
والدینی که از این الگو پیروی میکنند، معتقدند که نباید درباره رفتارهای کودک سخن بگویند، یعنی همیشه بر رفتار کودک تاکید دارند و هرگز کودک یا شخصیتش را مخاطب قرار نمیدهند. مثلا به کودک میگویند «پسرم، من دوست ندارم که تو با خواهر و برادرت با تندی صحبت کنی> و هرگز به او نمیگویند: من تو را دوست ندارم، زیرا با تندی صحبت میکنی».
این گونه والدین به ذات نیک همه انسانها و ارزش وجودی آنها ایمان دارند و معتقدند که اگر به نیکی و خوبی بها داده شود، شکوفا خواهد شد. این گونه والدین میدانند که زندگی سرشار از مشکلات و ناکامی است و هیچ کودکی نمیتواند این ناملایمات را تحمل کند، مگر آنکه والدین او را برای مقابله با این ناملایمات آماده کنند.
آنها اعتقاد دارند که رفتارهای اشتباه کودکان برای رسیدن به بلوغ فکری و مقابله با مشکلات دوران بزرگسالی ضروری است و در هنگام آموزش فرزندان خود، بدون کوچکترین خشونت و فشاری به آنها میآموزند که با ارزشترین هدیه در زندگی، خود نظمی است؛ چرا که تمامی نعمات این جهان به تدریج از بین میروند، مگر آنکه با نظم و ترتیب و به نحو مطلوب مورد استفاده قرار بگیرند.
به همین دلیل اینگونه والدین بیآنکه خشن باشند، قاطع و جدی هستند و فقط کودک خود را به دلیل اینکه بیاموزد تا رفتارهای خود را اصلاح کند، تنبیه میکنند، نه به این علت که مستحق تنبیه بوده است. در این الگوی تربیتی، کودک هرگز طرد نمیشود و فراتر از رفتارهای ناشایستی که از او سر میزند، مورد توجه واقع میشود و در همین حال جنبههای مثبت او نیز در نظر گرفته میشود. در انتقاد از کودک و تنبیه او به ندرت خشونت به خرج میدهند و همواره انصاف را رعایت میکنند.
آنها بیش از آنکه تنبیه کنند، از کودک تعریف و تمجید میکنند و میدانند که آنچه به طور مداوم به کودک میگویند، در ذهن او نقش خواهد بست. در نتیجه تواناییها و جنبههای مثبت کودک را گوشزد میکنند.
الگوی تربیتی محبت و قاطعیت:
والدینی که از این الگو پیروی میکنند، معتقدند که نباید درباره رفتارهای کودک سخن بگویند، یعنی همیشه بر رفتار کودک تاکید دارند و هرگز کودک یا شخصیتش را مخاطب قرار نمیدهند. مثلا به کودک میگویند «پسرم، من دوست ندارم که تو با خواهر و برادرت با تندی صحبت کنی> و هرگز به او نمیگویند: من تو را دوست ندارم، زیرا با تندی صحبت میکنی».
این گونه والدین به ذات نیک همه انسانها و ارزش وجودی آنها ایمان دارند و معتقدند که اگر به نیکی و خوبی بها داده شود، شکوفا خواهد شد. این گونه والدین میدانند که زندگی سرشار از مشکلات و ناکامی است و هیچ کودکی نمیتواند این ناملایمات را تحمل کند، مگر آنکه والدین او را برای مقابله با این ناملایمات آماده کنند.
آنها اعتقاد دارند که رفتارهای اشتباه کودکان برای رسیدن به بلوغ فکری و مقابله با مشکلات دوران بزرگسالی ضروری است و در هنگام آموزش فرزندان خود، بدون کوچکترین خشونت و فشاری به آنها میآموزند که با ارزشترین هدیه در زندگی، خود نظمی است؛ چرا که تمامی نعمات این جهان به تدریج از بین میروند، مگر آنکه با نظم و ترتیب و به نحو مطلوب مورد استفاده قرار بگیرند.
به همین دلیل اینگونه والدین بیآنکه خشن باشند، قاطع و جدی هستند و فقط کودک خود را به دلیل اینکه بیاموزد تا رفتارهای خود را اصلاح کند، تنبیه میکنند، نه به این علت که مستحق تنبیه بوده است. در این الگوی تربیتی، کودک هرگز طرد نمیشود و فراتر از رفتارهای ناشایستی که از او سر میزند، مورد توجه واقع میشود و در همین حال جنبههای مثبت او نیز در نظر گرفته میشود. در انتقاد از کودک و تنبیه او به ندرت خشونت به خرج میدهند و همواره انصاف را رعایت میکنند.
آنها بیش از آنکه تنبیه کنند، از کودک تعریف و تمجید میکنند و میدانند که آنچه به طور مداوم به کودک میگویند، در ذهن او نقش خواهد بست. در نتیجه تواناییها و جنبههای مثبت کودک را گوشزد میکنند.
مامان امیرحسین و سارا
01:47 1393/7/2
امیدوارم با نقل ِ روش های گفته شده در برخورد با لجبازی بچه ها و بیان الگوی تربـیتی که درواقع در طـــــــول نظرات ِ دوستان هست،به جمع بندی درستی رسیده باشیم!
mahtab
06:05 1393/7/2
مامان امیرحسین جان عالـــی بودن مطالبتون
ممنون
ممنون
mahtab
09:47 1393/7/2
البته که.همه ي پاسخها مخصوصا پاسخهاي مريم جان عالي يودن اما بالاخره فقط با يکيشون ميشه اين سوالو بست
منم پاسخي رو که مامان اميرحسين جان از جايي نقل کردن رو انتخاب ميکنم با اجازتون
توضيح دادم که خداي نکرده باعث سو تفاهم نشه
منم پاسخي رو که مامان اميرحسين جان از جايي نقل کردن رو انتخاب ميکنم با اجازتون
توضيح دادم که خداي نکرده باعث سو تفاهم نشه
چند روش برای جلوگیری از لجبازی کودکان:
پدران و مادران با کمی خلاقیت و ابتکار می توانند بدون نگرانی و عصبانیت راه حل های مناسبی را برای برخورد با کودکان خود در زمینه های رفتاری مختلف پیدا کنند.
یکی از مشکلات مادران لجبازی کودکان است و به همین دلیل برخورد مناسب با این مشکل می تواند روند تربیت را در مسیر درست قرار دهد. اولین نکته این است که با استفاده از روش های ساده و سرگرم کننده می توانیم کودک لجباز خود را آرام کرده و برای دقایقی او را وادار کنیم با ما همکاری کند. در نظر بگیریم وقتی که می خواهیم دندان های فرزندانمان را مسواک بزنیم، دهانش را باز نمی کند. در موقع ناخن گرفتن بی قراری می کند و اگر کودکمان پارک را ترک نکند، ما دیر به محل کارمان می رسیم ولی او همچنان از تاب بازی دست بر نمی دارد. معمولا کودکان ۳-۴ ساله کمی ناسازگارند. به ویژه هنگامی که پدر و مادرشان به طور جدی می خواهند کاری را ازآنها می خواهند مخالفت می کنند. دلیل مخالفت آنها این است که می خواهند استقلال خود را نشان دهند. حرف زدن در این مورد با آنها بی فایده است. برای مطیع کردن کودکان نباید فریاد زد و یا آنها را تهدید کرد.
با کمی خلاقیت و حوصله می توانیم حواس فرزندانمان را به کار مورد نظر جلب نماییم. هنگامی که قرار است پزشک آمپولی را به کودکمان تزریق کند یا مجبور هستیم برای مدت طولانی در صف خرید فروشگاه منتظر بمانیم، با به کار گیری روش های زیر می توانیم فکر او را به چیز های دیگری مشغول کنیم.
- او را بخندانیم، خنداندن کودکان بهترین راه برای مسواک زدن یا دارو دادن به آنهاست. وقتی که آنها می خندند،نه تنها فکرشان جای دیگر مشغول نیست بلکه دهانشان نیز کاملا باز است.
- خاطرات دوران کودکی خود را تعریف کنیم؛ بهترین روش برای سر گرم کردن فرزندمان در مواقع ضروری داستان گفتن است. حتی اگر داستان ساختگی باشد. در عین حال ما نیز می توانیم قدرت تخیل خود را امتحان کنیم.با گفتن داستان های طولانی،می توانیم فرزندمان را زمان بیشتری سر گرم کنیم.
- آهنگین و موزون صحبت کنیم؛ معمولا وقت خوابیدن بهترین زمان برای پشت گوش انداختن خیلی چیز هاست، با لحنی موزون می توانیم فرزندمان را به مسواک زدن و لباس خواب پوشیدن تشویق کنیم. همچنین می توانیم زمان آواز خواندن، یک یا دو کلمه را اشتباه تلفظ کنیم.با این کار حواس فرزندمان به اشتباه ما بیشتر از مسواک زدن جلب می شود.
- تغییر صدا بدهیم؛ با تغییر دادن صدایمان برای کودکان داستان های جالب تعریف کنیم مانند صحبت کردن پیرزن بی دندان، صحبت کردن با لهجه های مختلف، حرف زدن بچه گانه و یا هر تقلید صدایی که می توانیم انجام دهیم.
- به او رازی را بگوییم؛اگر تا ۱۵ دقیقه ای دیگر وقت دکتر داریم و فرزندمان سوار ماشین نمی شود،خم شده ودرگوش او بگوییم؛من می خواهم یک راز خیلی مهم را به تو بگویم. می خواهی آن را بشنوی؟ وقتی که او با سر بله گفت او را بغل کنیم و چیزهای جالب و شیرین را در گوشش بگوییم؛ سپس با سرعت او را در صندلی ماشین قرار دهیم.
- روی نکات مثبت تاکید بیشتری کنیم؛ آیا فرزندمان از دست شستن قبل از شام یا شامپو زدن متنفر است؟ تعریف و تمجید کردن از یک مدل قدیمی ترفند خوبی است بگوییم هر وقت که سرت رابا شامپو می شویی، موهایت بسیار براق و زیبا به نظر می رسند، هم چنین بوی خوبی می دهد در همین زمان شامپو کف دستمان ریخته و آرام آرام آن را روی سر فرزندمان بریزیم.
با کمی خلاقیت و ابتکار می توان بدون نگرانی و عصبانیت راه حل های مناسبی را برای بر خورد با کودکانمان در زمینه های رفتاری مختلف پیدا کنیم و به رفع مشکل بپردازیم و با این روش های تربیتی به کودکانمان بیشتر نزدیک می شویم و با اصول و تدابیر تربیتی مناسب و به جایی که به کار می بریم بزرگسالی خوبی را برای آنان در نظر می گیریم.